کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تندرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تندرو
/tondro[w]/
معنی
۱. [مقابلِ کُندرو] انسان یا حیوان یا وسیلۀ نقلیهای که میتواند تند حرکت کند؛ تندرونده؛ تندرفتار؛ تیزرفتار.
۲. [مجاز] بیباک؛ بیپروا.
۳. [مجاز] افراطی؛ کسی که در وابستگی به عقیدهای تعصب دارد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبکسیر، سریع، سریعالسیر ≠ کندرو
۲. بیباک، بیپروا ≠ ترسو، جبون
۳. افراطی ≠ میانهرو
دیکشنری
express, fanatic, fast , hard-line, radical, immoderate, rabid, rapid, spanking, winged
-
جستوجوی دقیق
-
تندرو
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبکسیر، سریع، سریعالسیر ≠ کندرو ۲. بیباک، بیپروا ≠ ترسو، جبون ۳. افراطی ≠ میانهرو
-
Bus Rapid Transit, BRT
تندرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نوعی سامانۀ اتوبوسرانی که در مسیری ویژه و با سرعت زیاد مسافران را جابهجا میکند * این لفظ هم به کل این نوع سامانۀ حملونقل اشاره دارد و هم به اتوبوس و مسیر آن؛ بنابراین در ترکیباتی چون مسیر تندرو، سامانۀ تندرو و اتوبوس ...
-
تندرو
فرهنگ فارسی معین
(تُ. رُ) (ص فا.) 1 - آن که در حرکت و رفتن سریع باشد. 2 - بی باک ، بی پروا.
-
تندرو
لغتنامه دهخدا
تندرو. [ ت ُ ] (ص مرکب ) تندروی . ترشروی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). زشت و ناخوش رو و خشمناک . (ناظم الاطباء) : پس آنگه بدو گفت کای تندروی نشاید که بنمایی این زشت خوی . فردوسی .کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو...
-
تندرو
لغتنامه دهخدا
تندرو. [ ت ُرَ / رُو ] (نف مرکب ) چالاک و تیزرفتار. (آنندراج ). سریع و سریعالحرکه . تیزرفتار. (ناظم الاطباء). تندرفتار. تیزتک . تیزرفتار. تیزرو. سریعالسیر : چو بشنید پند جهاندار نوپیاده شد از باره ٔ تندرو. فردوسی .نیا را بدید از کران ، شاه نوبرانگیخت...
-
تندرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tondro[w] ۱. [مقابلِ کُندرو] انسان یا حیوان یا وسیلۀ نقلیهای که میتواند تند حرکت کند؛ تندرونده؛ تندرفتار؛ تیزرفتار.۲. [مجاز] بیباک؛ بیپروا.۳. [مجاز] افراطی؛ کسی که در وابستگی به عقیدهای تعصب دارد.
-
تندرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تندروی› [قدیمی، مجاز] tondru ۱. ترشرو؛ بداخم.۲. بخیل.
-
تندرو
دیکشنری فارسی به عربی
سريع , سمامة , صوم
-
تندرو
لهجه و گویش تهرانی
سریع
-
واژههای مشابه
-
high-speed craft/ high speed craft, HSC
شناور تندرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شناوری با طراحی و ویژگیهای خاص که سرعت بسیار بالا دارد
-
running fire
حریق تندرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] حریق سطحی با پیشروی سریع و جبهۀ مشخص و افزایش آشکار آهنگ گسترش و شدت حرارت در آتشبُر
-
طیاره تندرو
دیکشنری فارسی به عربی
مقص
-
اسب یا کشتی تندرو
دیکشنری فارسی به عربی
مقص
-
گروههای تندرو را محکوم کرد
دیکشنری فارسی به عربی
ذذانَ الجماعاتِ المتطرِّفة