کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنداب
/tondāb/
معنی
۱. (زمینشناسی) آن قسمت از رودخانه که به علت شیب زیاد، جریان آب تندتر از قسمتهای دیگر است.
۲. (شیمی) [قدیمی] = تیزاب
۳. [قدیمی] آبی که با سرعت و فشار زیاد در روی زمین جاری باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
deluge, race
-
جستوجوی دقیق
-
تنداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹تندآب› tondāb ۱. (زمینشناسی) آن قسمت از رودخانه که به علت شیب زیاد، جریان آب تندتر از قسمتهای دیگر است.۲. (شیمی) [قدیمی] = تیزاب۳. [قدیمی] آبی که با سرعت و فشار زیاد در روی زمین جاری باشد.
-
واژههای مشابه
-
تندآب
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - تیزآب . 2 - آبی که با سرعت زیاد جریان داشته باشد.
-
تندآب
لغتنامه دهخدا
تندآب . [ ت ُ ] (اِ مرکب ) دوایی است روان و سیال که هرچه در آن اندازند گداخته گردد و آن را تیزآب گویند... (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تیزآب شود. || هر مایع گذارنده ای . (ناظم الاطباء). جریان سریع آب . آبی که جریانی تند و سریع دارد. آب تند : ز پیر...
-
واژههای همآوا
-
تندآب
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - تیزآب . 2 - آبی که با سرعت زیاد جریان داشته باشد.
-
تندآب
لغتنامه دهخدا
تندآب . [ ت ُ ] (اِ مرکب ) دوایی است روان و سیال که هرچه در آن اندازند گداخته گردد و آن را تیزآب گویند... (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تیزآب شود. || هر مایع گذارنده ای . (ناظم الاطباء). جریان سریع آب . آبی که جریانی تند و سریع دارد. آب تند : ز پیر...
-
جستوجو در متن
-
سیل
فرهنگ واژههای سره
تنداب
-
سیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سَیل، جمع: سُیُول] seyl آب فراوان که در اثر بارانهای زیاد و شدید یا خراب شدن سد در روی زمین جاری شود؛ سیلاب؛ تنداب.
-
سیل
واژهنامه آزاد
تنداب، لور (بخوانید چون بور)، لف (بخوانید چون کف). "لور" و "لف" در زبانهای بومی ایرانی روان اند. آنها با واژۀ لاتینی lavere که می شود "شستن" هم ریشه اند.
-
تیزآب
لغتنامه دهخدا
تیزآب . (اِ مرکب ) به اصطلاح کیمیا جوهر شوره و اسید نیتریک . (ناظم الاطباء). مایعی است بی رنگ و تندبو. استنشاق بخار آن خطرناک است . غالب فلزات را حل می کند. اگر آن را با اسید کلریدریک مخلوط کنند تیزآب سلطانی بدست آید. تندآب . جوهر شوره . اسید ازتیک ا...
-
تیزآب
لغتنامه دهخدا
تیزآب . (اِ مرکب ) سیل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آبی سیل آسا و خروشان . آبی تیز و پرشتاب در حرکت . آب تیز و تند و فروگیرنده و بنیان کن . تندآب : شب و روز و چرخ و مه و آفتاب دمان ابر و تند آتش و تیز آب .اسدی (گرشاسب نامه ).
-
تیزاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (شیمی) tizāb مایعی بیرنگ و تندبو که فلزات را (غیر از طلا و برخی فلزات کمیاب دیگر) حل میکند. در طب و صنعت به کار میرود. استنشاق بخار آن خطرناک است؛ تندآب؛ اسیدنیتریک؛ اسیدازتیک؛ جوهر شوره.〈 تیزاب سلطانی: (شیمی) مخلوط اسیدنیتریک و اسیدکلر...