کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنخواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنخواه
/tanxāh/
معنی
۱. پول نقد.
۲. سرمایه.
۳. متاع؛ کالا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کالا، متاع
۲. اعتبار،
۳. بودجه
۴. پول، سرمایه، نقدینه، وجه
دیکشنری
capital, cash
-
جستوجوی دقیق
-
تنخواه
واژگان مترادف و متضاد
۱. کالا، متاع ۲. اعتبار، ۳. بودجه ۴. پول، سرمایه، نقدینه، وجه
-
تنخواه
فرهنگ فارسی معین
(تَ خا) (اِمر.) 1 - سرمایه ، پول نقد. 2 - مال و متاع .
-
تنخواه
لغتنامه دهخدا
تنخواه . [ ت َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) پول نقد وزر و مال و دولت . (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت . || مال و متاع . (فرهنگ فارسی معین ). || منفعت از اراضی و مقرری از آنها. || برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن . (ناظم ال...
-
تنخواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tanxāh ۱. پول نقد.۲. سرمایه.۳. متاع؛ کالا.
-
تنخواه
دیکشنری فارسی به عربی
صندوق
-
تنخواه
واژهنامه آزاد
ثروت، سرمایه، مال.
-
تنخواه
واژهنامه آزاد
اقتصاد، دانش اقتصاد
-
واژههای مشابه
-
تنخواه گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (اِمر.) پولی که در صندوق اداره یا هر شرکتی می گذارند تا در مواقع ضروری از آن استفاده کنند.
-
تنخواه دادن
لغتنامه دهخدا
تنخواه دادن . [ ت َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) پول دادن . مال دادن . برات دادن . وظیفه دادن : غیر داغ از حاصل دنیا نصیب ما نشدهمچو ماهی خوش زری ما را جهان تنخواه داد. محمد قلی سلیم (از بهار عجم ) (آنندراج ).رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنخواه گردان
لغتنامه دهخدا
تنخواه گردان . [ ت َ خوا / خا گ َ ] (اِ مرکب به فک کسره ٔ اضافه ) پولی که در صندوق اداره یا موسسه ای گذارند تا در موقع لزوم به مصرف هزینه های فوری رسد. اعتبار متحرک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنخواه گرفتن
لغتنامه دهخدا
تنخواه گرفتن . [ ت َ خوا / خا گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کون گرفتن . (غیاث اللغات ). و این باصطلاح لوطیان کنایه از اغلام کردن بود. (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
تنخواه دار
لغتنامه دهخدا
تنخواه دار. [ ت َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه مواجب می گیرد و برات دارد. (ناظم الاطباء). دارنده ٔ تنخواه . رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.
-
تنخواه داری
لغتنامه دهخدا
تنخواه داری . [ ت َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) مواجب سالیانه گرفتن و داشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنخواه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) tanxāhdār ۱. کسی که برات و حواله در دست دارد.۲. آنکه مستمری و مواجب میگیرد.