کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنحیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنحیه
/tanhiye/
معنی
برکنار کردن؛ یکسو کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنحیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ یا یَ) [ ع . تنحیة ] (مص م .) دور کردن ، دور ساختن .
-
تنحیه
لغتنامه دهخدا
تنحیه . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زایل نمودن چیزی را و دور کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). یقال : نح الدمع عن خدک . (اقرب الموارد). زایل نمودن و یکسو نمودن . (منتهی الارب در ذیل «ن ح و»). (ناظم ...
-
تنحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تنحیَة] [قدیمی] tanhiye برکنار کردن؛ یکسو کردن.
-
جستوجو در متن
-
زایل نمودن
لغتنامه دهخدا
زایل نمودن . [ی ِ ن ُ / ن ِ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) تنحیة. (منتهی الارب ). دور کردن . جدا ساختن . رجوع به ازاله و زیل شود.
-
تفحیة
لغتنامه دهخدا
تفحیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گشاده و برهنه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یکسو گردانیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنحیة. (اقرب الموارد).
-
زایل
لغتنامه دهخدا
زایل . [ ی ِ ] (ع ص ) زائل . رونده و دگرگون شونده . (اقرب الموارد).الا کل شی ٔ ماخلااﷲ باطل و کل نعیم لامحالة زائل . لبید.حال ز بی فعل اگر بفعل بگرددآن ازلی حال بود محدث و زایل . ناصرخسرو.چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را بفانی و دایم را بزایل فر...
-
دور کردن
لغتنامه دهخدا
دور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیال . تزویل . ازالة. (منتهی الارب ). ازالة. (دهار). ازاحة. (دها...