کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنحنح کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنحنح کردن
لغتنامه دهخدا
تنحنح کردن . [ ت َ ن َ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خفیدن . سرفه کردن .گلو روشن کردن : در رفت در سرای پرده بایستاد و تنحنح کرد. من آواز امیر شنیدم که گفتی چیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 479). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
اح اح کردن
لغتنامه دهخدا
اح اح کردن . [ اُ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنحنح .
-
اخون اخون کردن
لغتنامه دهخدا
اخون اخون کردن . [ اُ اُ ک َدَ ] (مص مرکب ) تنحنح کردن . (مقدمةالأدب زمخشری ).
-
اخون
لغتنامه دهخدا
اخون . [ اُ ] (اِ) اخون اخون کردن ؛ تَنحنُح . (مقدمةالأدب زمخشری ).
-
خوفیدن
لغتنامه دهخدا
خوفیدن . [ دَ ] (مص ) خفیدن . تنحنح کردن . (یادداشت بخط مؤلف ): اَلنَّحْنَحَة؛ بخوفیدن . (زوزنی ).
-
نحنحة
لغتنامه دهخدا
نحنحة. [ ن َ ن َ ح َ ] (ع مص ) گردان شدن آواز در شکم . || گلو روشن کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بخوفیدن . (زوزنی ). خفیدن . تنحنح کردن . (یادداشت مؤلف ). || به زشتی و درشتی برگردانیدن شتر را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). به زشتی و ...
-
نحم
لغتنامه دهخدا
نحم . [ ن َ ] (ع مص ) گلو روشن کردن و رخیدن یا دم سرد و ناله برآوردن همچو زحیر یا فوق از آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). گلو روشن کردن و نحنح نمودن و دم سرد برآوردن و ناله برآوردن همچون زحیر یا فوق آن . (ناظم الاطباء). نحیم . نحمان . (اقرب الموارد...
-
روشن کردن
لغتنامه دهخدا
روشن کردن . [ رَ / رُو ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزدودن . جلا دادن . جلا. (مجمل اللغة). صقل . صیقل زدن . زدودن . جلادادن . صیقل کردن شمشیر و آینه و جز آن . صیقل کردن . صقال . صافی کردن . بزدودن زنگ . (یادداشت مؤلف ). تجلیه . (دهار). تصفیه . (دهار) (من...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گفتند: این خانه ٔ لیلی بوده است و قصه ...