کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنجیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنجیدن
/tanjidan/
معنی
۱. به خود پیچیدن؛ در هم فشردن؛ در هم کشیدن: ◻︎ بتنجید عذرا چو مردان جنگ / ترنجید بر بارگی تنگتنگ (عنصری: ۳۵۸).
۲. خشمگین شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
contract
-
جستوجوی دقیق
-
تنجیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص ل .) درهم فشرده شدن ، به خود پیچیدن .
-
تنجیدن
لغتنامه دهخدا
تنجیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد.(برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن . (ناظم الاطباء). شاید از ریشه ٔ تنگ بمعنی ضیق ، ترنجیدن و درهم فشردن . سخت بستن . تنگ بستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فراهم ...
-
تنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] tanjidan ۱. به خود پیچیدن؛ در هم فشردن؛ در هم کشیدن: ◻︎ بتنجید عذرا چو مردان جنگ / ترنجید بر بارگی تنگتنگ (عنصری: ۳۵۸).۲. خشمگین شدن.
-
جستوجو در متن
-
منقبض شدن
واژهنامه آزاد
تَنجیدَن.
-
برتنجیدن
لغتنامه دهخدا
برتنجیدن . [ ب َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تنجیدن . رجوع به تنجیدن شود.
-
تنجنده
فرهنگ فارسی معین
(تَ جَ دَ یا دِ) (ص فا.) = تنجیدن : به خود پیچنده ، درهم فشرده ، ترنجنده .
-
ترنج
لغتنامه دهخدا
ترنج . [ ت َ رَ ] (اِ) تنج باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ). بمعنی فراهم نشاندن . (برهان ). فراهم نشانده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تنجیدن و ترنجیدن و ترنجیده شود. || معبر تنگ و راه دشوار. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تنجیدن ، ترنجیدن و ترنجیده شود.
-
تنجیده
لغتنامه دهخدا
تنجیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی ترنجیده است که درهم کشیده شده و فشارده گردیده و پیچیده باشد. (برهان ). درهم کشیده بود و آن را ترنجیده نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). درهم کشیده و درهم فشرده وپیچیده ...
-
بتنجیدن
لغتنامه دهخدا
بتنجیدن . [ ب ِ ت َ دَ ] (مص ) فشردن . درهم پیچیدن و فشردن . (آنندراج ). افشردن . فشار دادن . درهم پیچیدن . (ناظم الاطباء). تبنجیدن است . رجوع به تنجیدن و تبنجیدن شود. || از پی درآمدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ینج
لغتنامه دهخدا
ینج . [ ی َ ] (اِ) بیانکی می گوید فارسی است به معنی فشار برای گرفتن آب چیزی . (یادداشت مؤلف ). آلات و ظروف نقره ای یا آهنین را با دست فشار دادن . (از شعوری ج 2 ورق 443). ظاهراً دگرگون شده ٔ تنج باشد از مصدر تنجیدن . (یادداشت لغت نامه ).
-
تنج
لغتنامه دهخدا
تنج . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) بمعنی درهم پیچیدن و فراهم فشردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از اوبهی ) (از ناظم الاطباء). || ازپی درآمدن و فراهم نشاندن . || هر فاعل رانیز گویند، که پیچنده و فشارنده و از پی درآینده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)....