کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنبک زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنبک زدن
لغتنامه دهخدا
تنبک زدن . [ تُم ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی انگشت زدن ... (بهار عجم ) (آنندراج ). نواختن تنبک که یکی از آلات موسیقی ضربی است . رجوع به تنبک شود.
-
واژههای مشابه
-
تنبک نواز
لغتنامه دهخدا
تنبک نواز. [ تُم ْ ب َ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ تنبک . آنکه تنبک نوازد. تنبک زن : شبی عیسی در این فیروزه ایوان شده تنبک نواز مهر تابان .؟ (از بهار عجم ).
-
دُمبُک، تُنبک
لهجه و گویش تهرانی
ضرب (آلت موسیقی ایرانی).
-
تار و تنبک
فرهنگ فارسی معین
(رُ تُ بَ) (اِمر.) 1 - تار همراه تنبک . 2 - آلات ضرب و نوازندگی .
-
تار و تنبک
لغتنامه دهخدا
تار و تنبک . [ رُ تُم ْ ب َ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به تار و تمبک شود.
-
تار و تنبک
فرهنگ گنجواژه
آلات نوازندگی، موسیقی.
-
جستوجو در متن
-
زَرو زدن
لهجه و گویش بختیاری
zarv zadan ضرب زدن، تنبک زدن.
-
زَرو گرفتن
لهجه و گویش بختیاری
zarv gereftan 1. ضرب گرفتن، تنبک زدن؛ 2. تقلیدکردن، اداى دیگرى را درآوردن. zarv-e mon-e egira>:اداى مرادرمىآورد> .
-
خنبیدن
لغتنامه دهخدا
خنبیدن . [ خَم ْ دَ ] (مص ) دست برهم زدن به اصول . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || برجستن . (برهان قاطع). جستن و برجستن و رقصیدن . رقص کردن . || ضرب گرفتن . تنبک زدن . (ناظم الاطباء).
-
خنبک زدن
لغتنامه دهخدا
خنبک زدن . [ خُم ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن و اظهار فرح و سرور و مستی کردن و تنبک زدن . (ناظم الاطباء) : خنبک زند چو بوزنه چنبگ زند چو خرس . خاقانی .در تماشای دل بدگوهران میزدی خنبک بر آن کوه گران . مولوی .گوید او محبوس خنب است این تنم چون من ا...
-
ضرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zarb ۱. زدن؛ کوبیدن.۲. کتک زدن.۳. (اسم) (موسیقی) ریتم.۴. سکه زدن.۵. (اسم، اسم مصدر) (ریاضی) از چهار عمل اصلی حساب، عبارت از تکرار کردن عددی در عدد دیگر برای بهدست آوردن عددی که چند برابر آن است. Δ عدد اول را مضروب و عدد دوم ...
-
ضرب
واژگان مترادف و متضاد
۱. زدن، شکنجه، ضربت، کوب، کوفتن ۲. جرح، زخم ۳. تنبک ۴. تالی، شبیه، مانند، مثل، همتا ۵. صنف، قسم، گونه، نوع ۶. چوله ۷. عجز ۸. قرینه
-
دمبل و دیمبو
لغتنامه دهخدا
دمبل و دیمبو. [ دَ ب ِ ل ُ ب ُ ] (اِ صوت ) در اصطلاح عامیانه ، حکایت صوت دایره و دنبک . از اتباع است به معنی تنبک زدن و برجستن . (از لغت محی شوشتر) : دمبل و دیمبو نقاره ، عروس تنبان نداره داماد رفته بیاره ، ساق و سلامت نیاره .(از ترانه های عامیانه ).