کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنبل و کنبوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنبل و کنبوره
فرهنگ گنجواژه
مکر و فریب(خود ندارد غایت ای نامجوی× تنبل و کنبوره و دستان اوی)
-
واژههای مشابه
-
تنبل ساختن
لغتنامه دهخدا
تنبل ساختن . [ تَم ْ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) حیله ساختن . مکر کردن . جادو کردن : گربزان شهر بر من تاختندمن ندانستم چه تنبل ساختند.رودکی .
-
جانور تنبل
دیکشنری فارسی به عربی
دودة بزاقة
-
تنبل شدن
دیکشنری فارسی به عربی
عاطل
-
کدو تنبل
دیکشنری فارسی به عربی
قرعة
-
کدو تنبل
لهجه و گویش تهرانی
کدوی بزرگ
-
کدو تنبل
واژهنامه آزاد
قرعة (عربی).
-
انسان یا حیوان تنبل وکندرو
دیکشنری فارسی به عربی
حلزون
-
جستوجو در متن
-
کنبوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کنبور› [قدیمی] kambure ۱. مکر؛ فریب؛ نیرنگ؛ دستان: ◻︎ دستگاه او نداند کز چه روی / تنبل و کنبوره در دستان اوی (رودکی: ۵۴۰).۲. غوغا؛ همهمه.
-
کنبوره
لغتنامه دهخدا
کنبوره . [ کَم ْ رَ ] (اِ) مکر و دستان و فریبندگی باشد و مکاری و حیله وری . (برهان ). کنبور. (از آنندراج ) (رشیدی ). مکر و فریب و حیله . (از ناظم الاطباء). تنبل . دستان . مکر. فریب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دستگاه او نداند که چه روی تنبل و کنبو...
-
خدعه
لغتنامه دهخدا
خدعه . [ خ ُ ع َ ] (ع اِ) مکر. فریب . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نیرنگ . کنبوره . دستان . زرق . دغا. اوزند. رنگ . ترفند. حقه . تنبل [ ت ُ / ت َ و ب َ / ب ُ ].کنبور. افسون . کیمیا : جاه دنیای فریبنده ... مانند...
-
دستان
لغتنامه دهخدا
دستان . [ دَ ] (اِ) مکر و حیله و تزویر. (برهان ). مکر و حیله . (جهانگیری ) (غیاث ). مکر. (مهذب الاسماء).حیلت و رنگ . (فرهنگ اسدی ). حیلت . (اوبهی ). آرنگ . (از برهان ). گربزی . افسون . مکیدت . کید. فریب . ملفقة. خدعه . خدیعت . خداع . تنبل . کنبوره . ...
-
مکر
لغتنامه دهخدا
مکر.[ م َ ] (ع اِمص ، اِ) فریب . (منتهی الارب ). فریب . ریو. تنبل و حیله و خدعه و فریب دادگی و تزویر و ریا و دورویی و غدر. (ناظم الاطباء). فریب و با لفظ بستن و کردن مستعمل . (آنندراج ). دستان . فسون . افسون . گربزی . خداع . خدیعت . ترفند. کید. مکیدت ...