کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنبل
/tambal/
معنی
کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد؛ بیکاره؛ تنپرور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بچهننه، بیحال، بیغیرت، تنزن، بیحال، بیکاره، تنآسا، تنبلباشی، تنپرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچکاره ≠ زرنگ، کوشا
۲. درسنخوان
دیکشنری
draggy, idle, indolent, lazy, otiose, remiss, shiftless, slacker, slothful, sluggard, sluggish, work-shy, workshy
-
جستوجوی دقیق
-
تنبل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بچهننه، بیحال، بیغیرت، تنزن، بیحال، بیکاره، تنآسا، تنبلباشی، تنپرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچکاره ≠ زرنگ، کوشا ۲. درسنخوان
-
تنبل
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (ص .) تن پرور، کاهل .
-
تنبل
فرهنگ فارسی معین
(تِ بَ) (ص .) کوتاه قد.
-
تنبل
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تُ بُ) (اِ.) 1 - مکر، حیله . 2 - افسون ، جادو.
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ ت َ ن َب ْ ب ُ ] (ع مص ) گرفتن : تنبل ما عندی ؛ گرفت آنچه نزد مردم بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آگاه و تیزخاطر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرامی شدن . (منتهی الارب ) (آن...
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تَم ْ ب َ ] (ص ) کاهل و بیکار وهیچ کاره . (برهان ) (ناظم الاطباء). کاهل و بیکار. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مرد هیچکاره . (شرفنامه ٔ منیری ). فربه و جاهل و بیکار. (غیاث اللغات ). تهبل و تهمل و تن پرور و فربه . (ناظم الاطباء). در ...
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تَم ْ ب ُ ] (اِ) لغتی است در تامول و مذکور است در «ت م ل ». (منتهی الارب ). تانبول . (ناظم الاطباء). رجوع به تامول و تانبول شود.
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تِم ْ ب َ ] (ع ص ) کوتاه . ج ، تنابیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنبال و تنبالة و تنبول و تنابیل شود.
-
تنبل
لغتنامه دهخدا
تنبل . [ تُم ْ ب ُ / تَم ْ ب ُ ] (اِ) حیلت و مکر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314). مکرو حیله . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). حیله و نیرنگ و مکر و فریب و جادویی . (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). کنبوره . د...
-
تنبل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tambal کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد؛ بیکاره؛ تنپرور.
-
تنبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] to(a)mbol ۱. مکر؛ حیله؛ فریب؛ نیرنگ.۲. جادو؛ افسون: ◻︎ نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی: شاعران بیدیوان: ۲۷۱).
-
تنبل
دیکشنری فارسی به عربی
بطيي , تکاسل , تهدل , عاطل , کامل , کسلان , کسول
-
تنبل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tembel طاری: tambel طامه ای: tambel طرقی: tambel کشه ای: tambel نطنزی: tambel
-
واژههای مشابه
-
تُنُبل
لهجه و گویش تهرانی
گرد و قلمبه، قنبلی