کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تناوم
/tanāvom/
معنی
خود را خفته نمایاندن؛ خود را به خواب زدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تناوم
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) [ ع . ] (مص م .) خود را به خواب زدن .
-
تناوم
لغتنامه دهخدا
تناوم . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خویشتن فاخواب ساختن . (زوزنی ). خویشتن را خوابیده نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدروغ خود را خوابیده نمایاندن . (از اقرب الموارد).
-
تناوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāvom خود را خفته نمایاندن؛ خود را به خواب زدن.
-
جستوجو در متن
-
متناوم
لغتنامه دهخدا
متناوم . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) خویشتن را خوابیده نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را خوابیده مینمایاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناوم شود.
-
تناعس
لغتنامه دهخدا
تناعس . [ ت َ ع ُ ] (ع مص )خویشتن را خوابیده نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تناوم . (اقرب الموارد). || آرام گرفتن برق بعد حدت و شدت . (از اقرب الموارد).