کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تناول
/tanāvol/
معنی
۱. غذا خوردن.
۲. [قدیمی] گرفتن؛ برداشتن؛ فراگرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خوردن، صرف کردن، میل، کردن، نوش کردن،
۲. بر داشتن، گرفتن
فعل
بن گذشته: تناول کرد
بن حال: تناول کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تناول
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوردن، صرف کردن، میل، کردن، نوش کردن، ۲. بر داشتن، گرفتن
-
تناول
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) [ ع . ] (مص ل .)1 - گرفتن ، برداشتن . 2 - غذا خوردن .
-
تناول
لغتنامه دهخدا
تناول . [ ت َ وُ ] (ع مص )گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : ناولته فتناول . (منتهی الارب ). تناولت بنا الرکاب مکان کذا؛ بلغت بنا الیه . (اقرب الموارد). فراگرفتن و برداشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فراگرفتن . (مجمل الل...
-
تناول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanāvol ۱. غذا خوردن.۲. [قدیمی] گرفتن؛ برداشتن؛ فراگرفتن.
-
واژههای مشابه
-
تناول کردن
لغتنامه دهخدا
تناول کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن و نوشیدن : هرکس از این قاذورات تناول کردی برجای بیفتادی و جان بدادی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326). جوانمرد را آتش معده بالا گرفته بود و عنان طاقت از دست رفته ،لقمه ای چند از سر اشتها تناول کرد...
-
جستوجو در متن
-
تَّنَاوُشُ
فرهنگ واژگان قرآن
تناول و گرفتن
-
متناول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motanāvel ۱. گیرندۀ چیزی؛ آنکه میگیرد.۲. آنکه میخورد؛ تناولکننده؛ خورنده.
-
بِخاْردَ
لهجه و گویش گنابادی
bekharda در گویش گنابادی یعنی خوردن ، صرف کردن ، میل کردن ، تناول کردن
-
متناول
لغتنامه دهخدا
متناول . [ م ُ ت َ وَ ] (ع ص ) گرفته شده . || خورده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود.
-
بخارد
واژهنامه آزاد
(گنابادی) بِخاْردَ؛ خوردن، صرف کردن ، میل کردن ، تناول کردن ، برخورد کرد ، تصادم کرد
-
کباب خوردن
لغتنامه دهخدا
کباب خوردن . [ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) اکل کباب . تناول کردن کباب .
-
میل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تناول کردن، خوردن، آشامیدن، صرف کردن ۲. متمایلشدن، گرایش یافتن ۳. تمایل پیدا کردن، علاقهمند شدن ۴. رو کردن، روی آوردن
-
متناول
لغتنامه دهخدا
متناول . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود.