کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تناور
/tanāvar/
معنی
تنومند؛ فربه؛ قویجثه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بزرگجثه، تنومند، جسیم، درشتاندام، ستبر، عظیمالجثه، فربه، قویهیکل ≠ نزار
دیکشنری
representational, tangible
-
جستوجوی دقیق
-
تناور
واژگان مترادف و متضاد
بزرگجثه، تنومند، جسیم، درشتاندام، ستبر، عظیمالجثه، فربه، قویهیکل ≠ نزار
-
تناور
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ)(ص مر.) 1 - تنومند، فربه . 2 - قوی جثه .
-
تناور
لغتنامه دهخدا
تناور. [ ت َ وَ ] (ص مرکب ) شخص قوی جثه ٔ تنومند و فربه را گویند. (برهان ). تنومند یعنی صاحب جثه و قوی تن . (فرهنگ رشیدی ). بمعنی قوی جثه و پهلوان و آن را تنومند نیز گونید و هرچیز بزرگ را که عظیم الجثه است تناور خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). فربه و...
-
تناور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tanāvar تنومند؛ فربه؛ قویجثه.
-
واژههای مشابه
-
تناور شدن
لغتنامه دهخدا
تناور شدن . [ ت َ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تجسم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تجسد. (تاج المصادر بیهقی ). ضخامت . (دهار) (مجمل اللغة). ضخومت . (دهار). تنومند شدن . قوی جثه شدن . ستبر و قوی و پرزور شدن : تناور شد آن کرم و نیرو گرفت سر و پشت او، رنگ ن...
-
جستوجو در متن
-
درشتاندام
واژگان مترادف و متضاد
تناور، عظیمالجثه، کوهپیکر ≠ لاغراندام
-
عظیمالجثه
واژگان مترادف و متضاد
تناور، تنومند، جسیم، کوهپیکر
-
قویجثه
واژگان مترادف و متضاد
تناور، تنومند، قویهیکل، نیرومند
-
بزرگ جثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] bozorgjosse بزرگتن؛ تنومند؛ تناور.
-
بیدح
لغتنامه دهخدا
بیدح . [ ب َ دَ ] (ع ص ) تناور: امراءة بیدح ؛ زن تناور فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جسیم
واژگان مترادف و متضاد
پرحجم، تناور، تنومند، حجیم، عظیمالجثه
-
جسیم
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ص .) تناور، ستبر.
-
بزرگجثه
واژگان مترادف و متضاد
تناور، تنومند، سمین، عظیمالجثه، فربه، گنده