کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناظر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تناظر
/tanāzor/
معنی
۱. به یکدیگر نظر کردن؛ به هم نگریستن.
۲. با هم در امری گفتگو و جدال کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تشابه، قرینه
۲. مباحثه، مناظره
۳. مناظره کردن، باهم بحث ومجادله کردن
۴. بهیکدیگر نظر کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تناظر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تشابه، قرینه ۲. مباحثه، مناظره ۳. مناظره کردن، باهم بحث ومجادله کردن ۴. بهیکدیگر نظر کردن
-
correspondence
تناظر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ اِسناد، نسبت دادن رفتار فرد به یک ویژگی شخصیتی در وی بهجای موقعیتی که در آن قرار دارد
-
تناظر
فرهنگ فارسی معین
(تَ ظُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به یکدیگر نگریستن . 2 - با هم بحث و گفتگو کردن .
-
تناظر
لغتنامه دهخدا
تناظر. [ ت َ ظُ ] (ع مص ) بهم نظر کردن . (زوزنی ). بریکدیگر نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || تناظرت النخلتان ؛ یعنی ، نگریست خرمابن ماده بسوی نر و گشنی حاصل نشد یا که گشنی داده نشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
تناظر
دیکشنری عربی به فارسی
قياس
-
تناظر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāzor ۱. به یکدیگر نظر کردن؛ به هم نگریستن.۲. با هم در امری گفتگو و جدال کردن.
-
واژههای همآوا
-
تناذر
لغتنامه دهخدا
تناذر. [ ت َ ذُ ] (ع مص ) یکدیگررا بیم کردن . (زوزنی ). یکدیگر را ترسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
similar ordered sets
مجموعههای مرتب متشابه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] دو مجموعۀ مرتب که بین آنها تناظر یکبهیک برقرار است و این تناظر حافظ ترتیب است
-
قیاس
دیکشنری فارسی به عربی
اختطاف , تناظر , حث
-
enumerable set, denumerable set, countable set
مجموعۀ شمارا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مجموعهای که در تناظر یکبهیک با مجموعۀ اعداد طبیعی باشد
-
corresponding image
تصویر متناظر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] هر تصویری از یک شیء که با دیگر تصاویر همان شیء تناظر داشته باشد
-
قرینه
واژگان مترادف و متضاد
۱. متقارن ۲. تناظر، توازن، نظیر، هماهنگ
-
مانندگی
واژگان مترادف و متضاد
تشابه، تناظر، شباهت، مشابهت، همانندی ≠ تغایر، تفاوت