کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناسق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تناسق
/tanāsoq/
معنی
با هم نظموترتیب یافتن و منظم و آراسته شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تناسق
فرهنگ فارسی معین
(تَ سُ) [ ع . ] (مص ل .) نظم و ترتیب یافتن .
-
تناسق
لغتنامه دهخدا
تناسق . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) با یکدیگر منتظم و آراسته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنسق . انتساق .انتظام بعض چیز با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد).
-
تناسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāsoq با هم نظموترتیب یافتن و منظم و آراسته شدن.
-
واژههای مشابه
-
تناسق الانغام
دیکشنری عربی به فارسی
چگونگي صدا , اهنگ , مايه , رنگ پذيري
-
جستوجو در متن
-
چگونگی صدا
دیکشنری فارسی به عربی
تناسق الانغام
-
رنگ پذیری
دیکشنری فارسی به عربی
تناسق الانغام
-
مایه
دیکشنری فارسی به عربی
تناسق الانغام , خميرة , رييس , سهم
-
رتل
لغتنامه دهخدا
رتل . [ رَ ت َ ] (ع مص ) تناسق و انتظام نیکو. (از اقرب الموارد).
-
اهنگ
دیکشنری فارسی به عربی
ايقاع , ترنيم , تناسق الانغام , موسيقي , نغمة , هواء , وضع
-
متناسق
لغتنامه دهخدا
متناسق . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) با یکدیگر منتظم و آراسته شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آراسته و ترتیب داده شده و نزدیک به پیوسته و متصل . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناسق شود.
-
متناسقه
لغتنامه دهخدا
متناسقه . [ م ُ ت َ س ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث متناسق : از سیاق اوراق سابقه و فروع ابواب متناسقه .(حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 2). رجوع به تناسق شود.
-
تنسق
لغتنامه دهخدا
تنسق . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) تناسق . (منتهی الارب ). با یکدیگر منتظم و آراسته شدن . (ناظم الاطباء): تنسقت الاشیاء و تناسقت و انتسقت ؛ انتظم بعضها الی بعض . (اقرب الموارد).
-
تجاوب
لغتنامه دهخدا
تجاوب . [ ت َ وُ ](ع مص ) یکدیگر را جواب دادن . (زوزنی ). تحاور. (زوزنی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر جواب دادن . (دهار). جواب گفتن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و از آن وقت با...