کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تناسب
/tanāsob/
معنی
۱. با هم نسبت داشتن.
۲. با یکدیگر نسبت یافتن؛ میان دو شخص یا دو چیز نسبت و رابطه وجود داشتن.
۳. مانند هم شدن.
۴. (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در نظم یا نثر که با هم متناسب باشند، مثل ماهوخورشید، چشموابرو، دستوپا، گُلوبلبل؛ مراعاتالنظیر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خویشاوندی، سازگاری، سنخیت، مناسبت، نسبت، وفاق، همآهنگی
۲. نسبت داشتن، خویش بودن
۳. متناسب بودن، برازیدن ≠ ناسازگاری، ناهماهنگی
برابر فارسی
برازندگ
دیکشنری
perspective, proportion, suitability, symmetry
-
جستوجوی دقیق
-
تناسب
واژگان مترادف و متضاد
۱. خویشاوندی، سازگاری، سنخیت، مناسبت، نسبت، وفاق، همآهنگی ۲. نسبت داشتن، خویش بودن ۳. متناسب بودن، برازیدن ≠ ناسازگاری، ناهماهنگی
-
تناسب
فرهنگ واژههای سره
برازندگ
-
تناسب
فرهنگ فارسی معین
(تَ سُ) [ ع . ] (مص ل .)1 - نسبت و رابطه داشتن میان دو کسی یا دو چیز. 2 - مراعات النظیر، نام صنعتی است در شعر، و آن آوردن کلماتی است که با هم نسبت داشته باشند، مانند: اسب و زین ، ماه و خورشید.
-
تناسب
لغتنامه دهخدا
تناسب . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) همدیگر پیوند شدن . (آنندراج ).با یکدیگر پیوند شدن . (ناظم الاطباء). باهم مناسبت داشتن . (غیاث اللغات ). باهم نسبت داشتن . نسبت یافتن با یکدیگر. خویش هم بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || تشا کل و تماثل . (اقرب الموارد). || وجو...
-
تناسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanāsob ۱. با هم نسبت داشتن.۲. با یکدیگر نسبت یافتن؛ میان دو شخص یا دو چیز نسبت و رابطه وجود داشتن.۳. مانند هم شدن.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در نظم یا نثر که با هم متناسب باشند، مثل ماهوخورشید، چشموابرو، دستوپا، گُلوبلبل؛ ...
-
تناسب
دیکشنری فارسی به عربی
مقياس , نسبة
-
واژههای مشابه
-
تناسب داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متناسب بودن، سازگار بودن، همآهنگ بودن ۲. سنخیت داشتن
-
تناسب اندام
لغتنامه دهخدا
تناسب اندام . [ ت َ س ُ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توازن و هم آهنگی اندامهای مختلف بدن با یکدیگر، چنانکه زیبائی بدن انسان در تناسب اندام وی است . رجوع به کالبدشناسی هنری دکتر نعمت اﷲ کیهانی صص 158-163 شود.
-
بی تناسب
دیکشنری فارسی به عربی
باروکي , غير متکافيء , غير متماثل , مشوه , مضحک
-
تناسب پیداکرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِتَّسَقَ
-
fitness room
اتاق تناسباندام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] اتاق یا محلی عمومی در مهمانخانه/ هتل با تجهیزات لازم برای تمرینات ورزشی عموماً بدون مربی و ناظر
-
جستوجو در متن
-
مراعات النظیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: مراعاةالنّظیر] (ادبی) morā'ātonnazir = تناسب
-
donnishness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تناسب