کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمکین دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمکین دادن
لغتنامه دهخدا
تمکین دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تمکین کردن . مدح و وقع گذاشتن . (از آنندراج ) : و بهمن او را عزل فرمود و بجای او کیرس را بگماشت و تمکین داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). و بعد آن کرمان بگرفتند، او را تمکین تمام دادند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 117).مه...
-
واژههای مشابه
-
گران تمکین
لغتنامه دهخدا
گران تمکین . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) گران وقار. وقور. سخت تمکین . آنکه دیر تمکین کند. آنکه بسنگینی امری یا دستوری را بپذیرد و دیر انجام دهد : برس به داد من ای ساقی گران تمکین که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد.؟ (از آنندراج ).
-
تمکین شیروانی
لغتنامه دهخدا
تمکین شیروانی . [ ت َ ن ِ ] (اِخ ) حاج زین العابدین بن ملا اسکندر شیروانی بسال 1193 هَ . ق . در شماخی متولد شد و در آنجا به تحصیل پرداخت و به فقر متمایل گشت و سپس به بغداد رفت و از آن جا به عراق عجم و گیلان و شیروان و مغان و طالش و آذربایجان و طبرستا...
-
تمکین نهادن
لغتنامه دهخدا
تمکین نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تمکین کردن . اطاعت کردن : جوانمرد شاطرزمین بوسه دادملک را ثنا گفت و تمکین نهاد.سعدی (از آنندراج ).
-
تمکین یافتن
لغتنامه دهخدا
تمکین یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) رخصت یافتن . اجازه یافتن عملی را. فرصت یافتن : اگر اجابت باشد و تمکین یابم آنچه واجب است از نصیحت و شفقت بجای آرم . (بیهقی چ ادیب ص 147). با خود گفتم این پیغام بباید نبشت ، اگر تمکین گفتار نیابم بخواند. (تاریخ بیه...
-
حشمت و تمکین
فرهنگ گنجواژه
ثروتمندی.
-
تمکین و اطاعت
فرهنگ گنجواژه
فرمانبری.
-
زیردستی و تمکین و اطاعت
فرهنگ گنجواژه
فرودستی.
-
جستوجو در متن
-
جای دادن
لغتنامه دهخدا
جای دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) تمکین . (زوزنی ). || بنشانیدن . قرار دادن : چو این آفرین کرد رستم بپای شهنشه بدادش بر خویش جای .فردوسی .
-
تسلیم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تمکین کردن، تندر دادن، گردن نهادن ۲. رام شدن، مطیع شدن، منقاد شدن ≠ نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن
-
برپا داشتن
لغتنامه دهخدا
برپا داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تشکیل دادن . بنیاد کردن . || اقامه کردن . قائم کردن . برپا ساختن .- برپا داشتن نماز ؛ اقامه ٔ نماز : آن جماعتی که ما در روی زمین صاحب تمکین ساختیم ایشان را، نماز را برپا داشتند. (تاریخ بیهقی ص 314).
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
دوش دادن
لغتنامه دهخدا
دوش دادن . [ دا دَ ] (مص مرکب ) یاری کردن . مدد کردن . (ناظم الاطباء). کنایه است از امداد و معونت کردن و این ترجمه ٔ هندی است چه در هندوستان رسم است که مردم جنازه ٔ میت را بر دوش خود بگیرند و این را درعرف ایشان دوش دادن گویند و ظاهراً به همین منظور د...