کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمکین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمکین
/tamkin/
معنی
۱. قبول کردن؛ پذیرفتن.
۲. فرمان کسی را پذیرفتن.
۳. [قدیمی] پابرجا کردن.
۴. [قدیمی] نیرو و قدرت دادن.
۵. [قدیمی] به کسی توانایی دادن که به امری یا چیزی دست یابد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انقیاد، تسلیم ≠ تمرد، سرپیچی، عصیان، یاغیگری
۲. اطاعت، پیروی، تبعیت، فرمانبرداری، متابعت ≠ نافرمانی
۳. احترام، بزرگداشت
۴. سازگاری
۵. بهفرمان بودن، فرمان بردن، متابعت کردن ≠ سرکشی کردن
۶. سازگار بودن ≠ ناسازگاربودن، ناسازگار
فعل
بن گذشته: تمکین کرد
بن حال: تمکین کن
دیکشنری
deference
-
جستوجوی دقیق
-
تمکین
واژگان مترادف و متضاد
۱. انقیاد، تسلیم ≠ تمرد، سرپیچی، عصیان، یاغیگری ۲. اطاعت، پیروی، تبعیت، فرمانبرداری، متابعت ≠ نافرمانی ۳. احترام، بزرگداشت ۴. سازگاری ۵. بهفرمان بودن، فرمان بردن، متابعت کردن ≠ سرکشی کردن ۶. سازگار بودن ≠ ناسازگاربودن، ناسازگار
-
تمکین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فرمان بردن . 2 - پابرجا کردن ، به کسی فرمان دادن .
-
تمکین
لغتنامه دهخدا
تمکین . [ ت َ ] (اِخ ) از احفاد ملامحمد امین فاضل و معروف به تمکین مولوی بود و در شمار دانشمندان شاهجهان و عالمگیر درآمد و در علوم عقلی و نقلی ید طولایی داشت و اشعار لطیفی دارد و در اواسط قرن یازدهم هجری درگذشت . از اوست :هست بی مهر ماه پاره ٔ من مگر...
-
تمکین
لغتنامه دهخدا
تمکین . [ ت َ ] (اِخ ) سید رضاخان . وی در حوالی کرمانشاهان می زیست و از احفاد شاه نعمت اﷲ ولی بود و در عرفان و تصوف مقامی بلند داشت و در سال 1085 هَ . ق . به تدریس و ارشاد اشتغال داشت و سپس به هندوستان رفت ودر دربار محمدشاه احترام فوق العاده یافت از ...
-
تمکین
لغتنامه دهخدا
تمکین . [ ت َ ] (اِخ ) میرزا محمد علی کشمیری و برادر زاده ٔ عبدالرسول استغنا بودکه چندی شاگردی عم خود کرده بود. طبعی خوش و لحنی مطبوع داشت و در سال 1132 هَ . ق . درگذشت . از اوست :ز بوستان محبت طمع چه دارد کس که نخل عشق بتان را ثمر زسنگ بود.(از قاموس...
-
تمکین
لغتنامه دهخدا
تمکین . [ ت َ ] (ع مص ) دست دادن . || جای دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). جای دادن و پابرجا کردن . (غیاث اللغات ). پای بر جای کردن و توانا و قادر گردانیدن برچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قادر و مسلط گردانیدن کسی را بر چیزی . ...
-
تمکین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamkin ۱. قبول کردن؛ پذیرفتن.۲. فرمان کسی را پذیرفتن.۳. [قدیمی] پابرجا کردن.۴. [قدیمی] نیرو و قدرت دادن.۵. [قدیمی] به کسی توانایی دادن که به امری یا چیزی دست یابد.
-
تمکین
واژهنامه آزاد
تمکین مالیاتی
-
واژههای مشابه
-
گران تمکین
لغتنامه دهخدا
گران تمکین . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) گران وقار. وقور. سخت تمکین . آنکه دیر تمکین کند. آنکه بسنگینی امری یا دستوری را بپذیرد و دیر انجام دهد : برس به داد من ای ساقی گران تمکین که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد.؟ (از آنندراج ).
-
تمکین دادن
لغتنامه دهخدا
تمکین دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تمکین کردن . مدح و وقع گذاشتن . (از آنندراج ) : و بهمن او را عزل فرمود و بجای او کیرس را بگماشت و تمکین داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). و بعد آن کرمان بگرفتند، او را تمکین تمام دادند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 117).مه...
-
تمکین شیروانی
لغتنامه دهخدا
تمکین شیروانی . [ ت َ ن ِ ] (اِخ ) حاج زین العابدین بن ملا اسکندر شیروانی بسال 1193 هَ . ق . در شماخی متولد شد و در آنجا به تحصیل پرداخت و به فقر متمایل گشت و سپس به بغداد رفت و از آن جا به عراق عجم و گیلان و شیروان و مغان و طالش و آذربایجان و طبرستا...
-
تمکین کردن
لغتنامه دهخدا
تمکین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمکین دادن . مدح . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || وقع گذاشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : از بس مکان که داده و تمکین که کرده اندخشنودم از کیای ری و، ازکیای ری . خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 454).دگر روز آمدش پوی...
-
تمکین نهادن
لغتنامه دهخدا
تمکین نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تمکین کردن . اطاعت کردن : جوانمرد شاطرزمین بوسه دادملک را ثنا گفت و تمکین نهاد.سعدی (از آنندراج ).
-
تمکین یافتن
لغتنامه دهخدا
تمکین یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) رخصت یافتن . اجازه یافتن عملی را. فرصت یافتن : اگر اجابت باشد و تمکین یابم آنچه واجب است از نصیحت و شفقت بجای آرم . (بیهقی چ ادیب ص 147). با خود گفتم این پیغام بباید نبشت ، اگر تمکین گفتار نیابم بخواند. (تاریخ بیه...