کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تموج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تموج
/tamavvoj/
معنی
۱. موجدار شدن.
۲. موج زدن آب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. موج زدن، مواج بودن ≠ طوفانی شدن
۲. آرام شدن (دریا)
دیکشنری
shimmer, sinuosity, undulation
-
جستوجوی دقیق
-
تموج
واژگان مترادف و متضاد
۱. موج زدن، مواج بودن ≠ طوفانی شدن ۲. آرام شدن (دریا)
-
تموج
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) موج زدن .
-
تموج
لغتنامه دهخدا
تموج . [ ت َ م َوْ وُ ] (ع مص ) شدید شدن موج و کوهه برآوردن آب دریا. (از اقرب الموارد). موج زدن آب . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || (اِ)، موج موج زدگی و تلاطم و ترنند. (ناظم الاطباء) : کنیزک خواست که آتش فتنه را بالا دهد و سیلاب آفت را در تموج آرد....
-
تموج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamavvoj ۱. موجدار شدن.۲. موج زدن آب.
-
جستوجو در متن
-
undulates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باد، تموج داشتن، موج دار کردن، نوسان داشتن
-
undulated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موجدار، تموج داشتن، موج دار کردن، نوسان داشتن
-
undulate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خم شدن، تموج داشتن، موج دار کردن، نوسان داشتن
-
undulation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لغزش، نوسان، تموج، حرکت موجی، زیر و بم
-
undulations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژن، نوسان، تموج، حرکت موجی، زیر و بم
-
رزنانس
فرهنگ فارسی معین
(رِ زُ نّ) [ فر. ] (اِ.) طنین اندازی ، انعکاس صوت و تموج آن .
-
ترنند
لغتنامه دهخدا
ترنند. [ ت َ ن َ ] (اِ) تموج و موجزدگی و لطمه ٔ دریا. (ناظم الاطباء).
-
vibrated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتعاش، جنبیدن، ارتعاش داشتن، لرزیدن، تموج داشتن، مرتعش کردن، نوسان کردن، تکان خوردن
-
vibrate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتعاش، جنبیدن، ارتعاش داشتن، لرزیدن، تموج داشتن، مرتعش کردن، نوسان کردن، تکان خوردن
-
vibrations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتعاشات، ارتعاش، لرزش، نوسان، لرزه، جنبش، اهتزاز، تردید، تموج