کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمهیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمهیل
/tamhil/
معنی
۱. مهلت دادن؛ زمان دادن؛ فرصت دادن.
۲. نرمی و مدارا کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مهلتدهی، فرصتدهی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمهیل
واژگان مترادف و متضاد
مهلتدهی، فرصتدهی
-
تمهیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) زمان دادن ، مهلت دادن .
-
تمهیل
لغتنامه دهخدا
تمهیل . [ ت َ ] (ع مص ) زمان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تمهیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamhil ۱. مهلت دادن؛ زمان دادن؛ فرصت دادن.۲. نرمی و مدارا کردن.
-
واژههای همآوا
-
تمحیل
لغتنامه دهخدا
تمحیل . [ ت َ ] (ع مص ) نیرومند و توانا گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقول : محلنی یا فلان ؛ ای قونی . (اقرب الموارد). || واداشتن شیر در وعا. (تاج المصادر بیهقی ). قرار دادن شیر در پوست بره ٔشیرخواره و آن را شکوة نامند. ...
-
جستوجو در متن
-
تأجیل
لغتنامه دهخدا
تأجیل . [ ت َءْ ] (ع مص ) فرمان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || مهلت دادن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه جرجانی ). تمهیل . مقابل تعجیل : تامن بحضرت شاه روم و ضرر تعجیل و منفعت تأجیل سیاست بازنمایم ....
-
امهال
لغتنامه دهخدا
امهال . [ اِ ] (ع مص ) زمان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روزگار دادن . (تاریخ بیهقی ). مهلت و فرصت دادن . (غیاث اللغات ). مدت دادن . معوق گذاشتن . تمهیل کردن . تمدید مدت کردن . درنگی دادن . (یادداشت مؤلف ). ا...
-
مهلت
لغتنامه دهخدا
مهلت . [ م ُ ل َ ] (ع اِ مهلة).زمان . اجل . مدت . نفسة. (منتهی الارب ). فرصت . (غیاث ) : گفتند فرمان برداریم به هر چه فرماید امامهلتی و تخفیفی ارزانی دارد. (تاریخ بیهقی ص 160).از در مهلت نیند اینها ولیک تو خدایا هم کریمی هم حلیم . ناصرخسرو.بشتاب سوی ...
-
زمان
لغتنامه دهخدا
زمان . [ زَ ] (اِ) بمعنی فوت و موت و مرگ باشد. (برهان ). بمعنی مرگ باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). موت . مرگ . اجل . (ناظم الاطباء). زمانه : ترا خود زمان هم به دست من است به پیش روان من این روشن است . فردوسی .ز توران ...