کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمهل
/tamahhol/
معنی
درنگ کردن؛ کاری را با نرمی و کندی انجام دادن: ◻︎ حزم تو اگر مانع عزم تو نبودی / نه مه بندت در وهم مام تمهل (قاآنی: ۵۱۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمهل
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ هُّ) [ ع . ] (مص ل .) کاری را به آهستگی انجام دادن ، درنگ کردن .
-
تمهل
لغتنامه دهخدا
تمهل . [ ت َ م َهَْ هَُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیش آمدن در خیر و نیکویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تمهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamahhol درنگ کردن؛ کاری را با نرمی و کندی انجام دادن: ◻︎ حزم تو اگر مانع عزم تو نبودی / نه مه بندت در وهم مام تمهل (قاآنی: ۵۱۷).
-
واژههای همآوا
-
تمحل
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ حُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - حیله کردن . 2 - کسی را به تکلف انداختن .
-
تمحل
لغتنامه دهخدا
تمحل . [ ت َ م َح ْ ح ُ ] (ع مص ) حیلت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مکر نمودن وفریفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکر و حیله نمودن . || خواستن چیزی را به حیله و تکلف . (از اقرب الموارد) : طوفانی برخاست در مخایض و چون...
-
تمحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamahhol ۱. مکر کردن؛ فریفتن.۲. چارهجویی.
-
جستوجو در متن
-
متمهل
لغتنامه دهخدا
متمهل . [ م ُ ت َ م َهَْ هَِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملایم و کاهل و آهسته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تمهل شود.
-
توؤد
لغتنامه دهخدا
توؤد. [ ت َ وَءْ ءُ ] (ع مص ) آهسته رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تمهّل و ترزّن در کار و رفتار و تأنی و تثبت در آن .(از اقرب الموارد). || پوشیدن . || ربودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ضوکعة
لغتنامه دهخدا
ضوکعة. [ ض َ ک َ ع َ ] (ع ص ) مرد بسیارگوشت گران سنگ . گول سست بدن سست رای . (منتهی الارب ). احمق گرانجان . (مهذب الاسماء). || زنی که پیچان پیچان رود و سستی و تمهل کند در رفتن . (منتهی الارب ).
-
ترسل
لغتنامه دهخدا
ترسل . [ ت َ رَس ْ س ُ ] (ع مص ) به آهستگی خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آهسته و پیدا خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آهستگی سخن گفتن .(از اقرب الموارد). || آهستگی و گرانباری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)....
-
پیش رفتن
لغتنامه دهخدا
پیش رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) جلو رفتن . مقابل پس رفتن . حرکت کردن بسوی مقابل . سلوف . زم . (منتهی الارب ) : درفش و پس لشکر و جای خویش برادرش را داد و خود رفت پیش . فردوسی .از آن پس بجنبید از جای خویش بنزدیک پرده سرا رفت پیش . فردوسی .اینهمه نیش م...
-
درنگ کردن
لغتنامه دهخدا
درنگ کردن . [ دِرَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پائیدن . دیر ماندن . مولیدن . فرغول . (یادداشت مرحوم دهخدا). اهمال کردن . کوتاهی کردن . مسامحه کردن . بر جای ماندن . مبادرت به کاری نکردن . تأمل کردن . سوختن وقت . تأخیر کردن . طول دادن . در تعویق و تأخیر اند...
-
پیش آمدن
لغتنامه دهخدا
پیش آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک آمدن . نزدیک شدن . تقدم . (منتهی الارب ). به حضور درآمدن . پیش روی آمدن . مقابل آمدن . اقبال . استقبال . (منتهی الارب ). جلو آمدن کسی یا چیزی را. به کسی یا چیزی نزدیک گشتن . نزدیک آمدن از جانب مقابل : عرض . (منت...