کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تملق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تملق
/tamalloq/
معنی
چربزبانی کردن؛ چاپلوسی و اظهار فروتنی و محبت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تبصبص، تصلف، چاپلوسی، چربزبانی، ریاکاری، زبانبهمزدی، سالوس، مجیز، مجیزگویی، دملابه، مداهنه، موسموس
۲. چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن، مجیز گفتن، مداهنه کردن، لابه کردن
برابر فارسی
چاپلوس
فعل
بن گذشته: تملق کرد
بن حال: تملق کن
دیکشنری
flattery, obsequiousness, subservience, sycophancy
-
جستوجوی دقیق
-
تملق
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبصبص، تصلف، چاپلوسی، چربزبانی، ریاکاری، زبانبهمزدی، سالوس، مجیز، مجیزگویی، دملابه، مداهنه، موسموس ۲. چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن، مجیز گفتن، مداهنه کردن، لابه کردن
-
تملق
فرهنگ واژههای سره
چاپلوس
-
تملق
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) چاپلوسی کردن ، چرب زبانی کردن .
-
تملق
لغتنامه دهخدا
تملق . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) چاپلوسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تملاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به تملاق شود.
-
تملق
دیکشنری عربی به فارسی
پرستش , ستايش , چاپلوسي , نوازش , ريشخند , چاپلوس , گول , دست بسر کردن , تملق
-
تملق
دیکشنری عربی به فارسی
ريشخند کردن , گول زدن , خر کردن
-
تملق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamalloq چربزبانی کردن؛ چاپلوسی و اظهار فروتنی و محبت کردن.
-
تملق
دیکشنری فارسی به عربی
تملق
-
واژههای مشابه
-
تَملُّق
لهجه و گویش بختیاری
tamalloq تملق.
-
تملق کردن
لغتنامه دهخدا
تملق کردن . [ ت َ م َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فروتنی کردن وچاپلوسی نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به تملق شود.
-
تملق گفتن
لغتنامه دهخدا
تملق گفتن . [ ت َ م َل ْ ل ُ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) خوش آمد گویی . مدح گفتن . تصلف . گفتن محاسنی که در سجیه ٔ طرف مقابل نباشد. رجوع به تملق شود.
-
تملق گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
ظبي
-
تملق گفتن از
دیکشنری فارسی به عربی
غرور