کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمعق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمعق
لغتنامه دهخدا
تمعق . [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است در حجاز که بلندتر از آن کوه در حجاز نیست . (از معجم البلدان ). کوهی است . (منتهی الارب ).
-
تمعق
لغتنامه دهخدا
تمعق . [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (ع مص ) دور تک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعمق . (اقرب الموارد). || بدخوی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
متمعق
لغتنامه دهخدا
متمعق . [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) دورتک و عمیق . || بدخوی و کج خلق . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمعق شود. || گوینده ٔسخن بدون تعمق . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).