کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمسک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمسک کردن
لغتنامه دهخدا
تمسک کردن . [ ت َ م َس ْ س ُ ن ُ / ن ِ ] (مص مرکب ) چنگ در زدن . اعتصام : به موالات این دو رکن شریف هم تمسک کنم هم استظهار. خاقانی .رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
واژههای مشابه
-
تمسک جستن
لغتنامه دهخدا
تمسک جستن . [ ت َ م َس ْ س ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دست آویز جستن : او به معاذیر زورو اقاویل غرور تمسک جست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 317). رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمسک دادن
لغتنامه دهخدا
تمسک دادن . [ ت َ م َس ْ س ُ دَ ] (مص مرکب ) ترده و سند دادن . (ناظم الاطباء).
-
تمسک داشتن
لغتنامه دهخدا
تمسک داشتن . [ ت َ م َس ْ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) ترده و سند داشتن و دست آویز داشتن . (ناظم الاطباء).
-
تمسک ذمه
لغتنامه دهخدا
تمسک ذمه . [ ت َ م َس ْ س ُ ک ِ ذِم ْ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سند ذمه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
متشبث شدن
واژگان مترادف و متضاد
متوسل شدن، تمسک جستن، چنگ زدن، آویختن، دستاویز کردن
-
آویختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) آویزان کردن . 2 - فرو گذاشتن ، پایین انداختن . 3 - حمایل کردن . 4 - دار زدن . 5 - (مص ل .) آویزان شدن . 6 - جنگیدن . 7 - چنگ زدن ، تمسک جستن .
-
تقیس
لغتنامه دهخدا
تقیس . [ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) به قبیله ٔ قیس غیلان مانندشدن یا تمسک گرفتن به آنها به امری همچو حلف یا جوار یا ولاء و خویشتن را به سوی آن منسوب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تنسک
لغتنامه دهخدا
تنسک . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پرستیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تزهد و تعبد. (اقرب الموارد). خداپرستی . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : منزوی شد و روی به عبادت آورد و به تنسک تمسک جست و...
-
تسجیل
لغتنامه دهخدا
تسجیل . [ ت َ ] (ع مص ) سجل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سجل نوشتن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). قباله و تمسک نوشتن قاضی . (آنندراج ). || قضاوت کردن و حکم کردن و اثبات کردن در سجل . (از متن ال...
-
تعلل
لغتنامه دهخدا
تعلل . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] (ع مص ) مشغول داشتن در کار یابسنده کردن به آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشغول شدن به کاری . (آنندراج ). || روزگار گذاشتن و به چیزی بهانه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بهانه کردن . (زوزنی ) (دهار). علت...
-
حوالة
لغتنامه دهخدا
حوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و تحول آن است از ذمه ٔ محیل به محال علیه . (تعریفات ). || کفالت . (منتهی الارب ). || مأمور...
-
موچلکا
لغتنامه دهخدا
موچلکا. [ چ َ ] (مغولی ، اِ) سند و تمسک . (ناظم الاطباء). محضر. صورتمجلس . دستخط. (یادداشت مؤلف ).- موچلکا دادن ؛ دستخط دادن .سند دادن . تأیید کردن و قبول نمودن با نوشته : و امراء تومان و هزاره و صده و دهه و چریک بسیار خط موچلکا داده که به قدر وسع...