کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمسکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمسکن
/tamaskon/
معنی
۱. مسکین شدن؛ فقیر شدن؛ تهیدست شدن.
۲. خوار و حقیر شدن.
۳. درویشی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمسکن
لغتنامه دهخدا
تمسکن . [ ت َ م َ ک ُ ] (ع مص ) بیچاره شدن . (تاج المصادر بیهقی ). درویش شدن یا مانند درویش گردیدن و خوار و حقیر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تسکن ، چنانکه گویند تمدرع و تمندل از مدرعة و مندیل .... (از اقرب الموارد). مسکین شدن و بیچاره و خوار...
-
تمسکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamaskon ۱. مسکین شدن؛ فقیر شدن؛ تهیدست شدن.۲. خوار و حقیر شدن.۳. درویشی.
-
جستوجو در متن
-
تمسلم
لغتنامه دهخدا
تمسلم . [ ت َ م َ ل ُ ] (ع مص ) مسلمان گویانیدن . یقال : کان یسمی محمداً ثم تمسلم ای یسمی بمسلم . نخست نامش محمد بوده و سپس به مسلم موسوم گردید.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و این مأخوذ از مسلم است چنانکه تمسکن از مسکین . (از اقرب الموارد). م...
-
تسکن
لغتنامه دهخدا
تسکن . [ ت َ س َک ْ ک ُ ] (ع مص ) بیچاره شدن .(تاج المصادر بیهقی ). درویش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مسکین شدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مانند مسکین گشتن : تسکین الرجل ؛ اذا تشبه بالمسکین . (منتهی الارب ). مانند مسکی...
-
تدرع
لغتنامه دهخدا
تدرع . [ ت َ دَرْ رُ ] (ع مص ) زره پوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). زره و مانند آن درپوشیدن . (زوزنی ). زره پوشانیدن . (دهار). پوشیدن مرد زره آهن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درع پوشیدن . (از المنجد): تدرع الدرع و بها؛ لبسها، و کذلک المِدرَعة و ر...
-
استکانة
لغتنامه دهخدا
استکانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) استکانت . زاری . زاری کردن . تضرع . زاریدن . || فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مجمل اللغه ) (تاج المصادر بیهقی ). خوار گردیدن . فروتنی . حقارت . عجز. (غیاث ). مؤلف غیاث گوید: بعضی گفته اند که مشتق از کین است ک...
-
درویش شدن
لغتنامه دهخدا
درویش شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسکین شدن . بی چیز گشتن . نادار شدن . فقیرشدن . بی نوا گشتن . ابلاط. ارماد. ارمال . ازهاد. اصرام . اصفار. (تاج المصادر بیهقی ). اعالة. (دهار). اعدام . (از منتهی الارب ). اعسار. (دهار). اعواز. (تاج المصادر بیهقی ...