کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمسک
/tamassok/
معنی
۱. چنگ زدن و دست انداختن به چیزی.
۲. [مجاز] دستاویز ساختن؛ متوسل شدن.
۳. (اسم) [منسوخ] سند؛ حجت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اعتصام، بهانه، پناهبری، تشبث، توسل، دستاویزسازی
۲. چنگزدن، درآویختن، دستاویز قرار دادن، چسبیدن، تشبث کردن، متشبث شدن
برابر فارسی
دست آویز
فعل
بن گذشته: تمسک کرد
بن حال: تمسک کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمسک
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعتصام، بهانه، پناهبری، تشبث، توسل، دستاویزسازی ۲. چنگزدن، درآویختن، دستاویز قرار دادن، چسبیدن، تشبث کردن، متشبث شدن
-
تمسک
فرهنگ واژههای سره
دست آویز
-
تمسک
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ سُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) چنگ زدن ، دستاویز قرار دادن . 2 - (اِ.) سند، حجت .
-
تمسک
لغتنامه دهخدا
تمسک . [ ت َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت سر که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و370تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تمسک
لغتنامه دهخدا
تمسک .[ ت َ م َس ْ س ُ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعتصام . (از اقرب الموارد) : و قد انار اﷲ بصائرهم و اخلص ضمائرهم و ارشدهم الی ال...
-
تمسک
دیکشنری عربی به فارسی
چسبندگي , الصاق , هواخواهي , تبعيت , دوسيدگي
-
تمسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamassok ۱. چنگ زدن و دست انداختن به چیزی.۲. [مجاز] دستاویز ساختن؛ متوسل شدن.۳. (اسم) [منسوخ] سند؛ حجت.
-
واژههای مشابه
-
تمسک جستن
واژگان مترادف و متضاد
متشبث شدن، دستاویز قرار دادن، متوسل شدن، تشبث کردن
-
تمسک جستن
لغتنامه دهخدا
تمسک جستن . [ ت َ م َس ْ س ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دست آویز جستن : او به معاذیر زورو اقاویل غرور تمسک جست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 317). رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمسک دادن
لغتنامه دهخدا
تمسک دادن . [ ت َ م َس ْ س ُ دَ ] (مص مرکب ) ترده و سند دادن . (ناظم الاطباء).
-
تمسک داشتن
لغتنامه دهخدا
تمسک داشتن . [ ت َ م َس ْ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) ترده و سند داشتن و دست آویز داشتن . (ناظم الاطباء).
-
تمسک ذمه
لغتنامه دهخدا
تمسک ذمه . [ ت َ م َس ْ س ُ ک ِ ذِم ْ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سند ذمه . (ناظم الاطباء).
-
تمسک کردن
لغتنامه دهخدا
تمسک کردن . [ ت َ م َس ْ س ُ ن ُ / ن ِ ] (مص مرکب ) چنگ در زدن . اعتصام : به موالات این دو رکن شریف هم تمسک کنم هم استظهار. خاقانی .رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمسک نمودن
لغتنامه دهخدا
تمسک نمودن . [ ت َ م َس ْ س ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تمسک کردن : و اگر خسکی در راه افتد و یا بالایی تند پیش آید بدان تمسک توان نمود. (کلیله و دمنه ).رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود.