کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمساح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمساح
/temsāh/
معنی
خزندهای شبیه سوسمار با چهار دستوپای کوتاه و پردهدار و دم دراز. درازی بدنش به ده متر میرسد. دهانش فراخ و در فکین بالا و پایین خود قریب ۹۰ دندان دارد. در آب شنا میکند اما نمیتواند همیشه زیر آب بماند. در خشکی تخم میگذارد و تخمهای خود را در کنار دریا میان شنها پنهان میکند. تخمهایش در مدت سه ماه باز میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
نهنگ
برابر فارسی
سوسمار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمساح
واژگان مترادف و متضاد
نهنگ
-
تمساح
فرهنگ واژههای سره
سوسمار
-
تمساح
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] (اِ.) جانوری است خزنده و سخت پوست دارای چهار دست و پا، در آب به راحتی شنا می کند، اما همیشه در آب نمی ماند، تخم هایش را در خشکی می گذارد. این حیوان دارای فک و دندان های بسیار نیرومند می باشد، کروکودیل .
-
تمساح
لغتنامه دهخدا
تمساح . [ ت َ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مسح شود.
-
تمساح
لغتنامه دهخدا
تمساح . [ ت ِ ] (ع اِ) مرد دروغگوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت دروغزن . (مهذب الاسماء). || مرد بدخوی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرکش و خبیث . || مداهن . (از اقرب الموارد). || نهنگ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 74) (حاشی...
-
تمساح
دیکشنری عربی به فارسی
نهنگ , تمساح , ساخته شده از پوست تمساح , سوسمار , پوست سوسمار
-
تمساح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تماسح و تماسیح] (زیستشناسی) temsāh خزندهای شبیه سوسمار با چهار دستوپای کوتاه و پردهدار و دم دراز. درازی بدنش به ده متر میرسد. دهانش فراخ و در فکین بالا و پایین خود قریب ۹۰ دندان دارد. در آب شنا میکند اما نمیتواند همیشه زیر آب...
-
تمساح
دیکشنری فارسی به عربی
تمساح
-
واژههای مشابه
-
Crocodylia
تمساحسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] خزندگانی دارای فلس با دم بلند و چهار اندام حرکتی
-
تمساح قتال
لغتنامه دهخدا
تمساح قتال . [ ت ِ ح ِ ق َت ْ تا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شمشیر است . (انجمن آرا).
-
دریاچه ٔ تمساح
لغتنامه دهخدا
دریاچه ٔ تمساح . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) بحیره ٔ تمساح درمصر سفلی . رجوع به بحیره ٔ تمساح در ردیف خود شود.
-
بحیره ٔ تمساح
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ تمساح . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ تمساح ، نام دریاچه ای است در مصر سفلی و حوالی اسماعیلیه ، به علت داشتن تمساح فراوان بدین نام خوانده شده است . آن را برکةالتمساح و بحیره المرة(دریاچه تلخ ) نیز خوانند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
Crocodylus porosus
تمساح آبشور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ تمساحیان و راستۀ تمساحسانان که بزرگترین کروکودیل دنیاست و طولش تا شش متر میرسد
-
Gavialis gangeticus
تمساح پوزهباریک گنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ تمساحپوزهباریکیان و راستۀ تمساحسانان که پوزهاش از همه کروکودیلها درازتر است