کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمرکز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمرکز
معنی
(تَ مَ کُ) (مص جع .) گرد آمدن در یک جا، گرد آوردن در یک جا.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. مرکزیت
۲. مرکزگرایی
فعل
بن گذشته: تمرکز کرد
بن حال: تمرکز کن
دیکشنری
centralization, concentration
-
جستوجوی دقیق
-
تمرکز
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرکزیت ۲. مرکزگرایی
-
تمرکز
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ کُ) (مص جع .) گرد آمدن در یک جا، گرد آوردن در یک جا.
-
تمرکز
لغتنامه دهخدا
تمرکز. [ ت َ م َ ک ُ ] (ع مص ) مصدر برساخته است از مرکز: تمرکز قوا. تمرکز عائدات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تداول امروز بمعنی فراهم آمدن و فراهم کردن استعمال شود.
-
تمرکز
دیکشنری عربی به فارسی
متمرکز کردن
-
تمرکز
دیکشنری فارسی به عربی
مرکزة
-
واژههای مشابه
-
strategic concentration
تمرکز راهبردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] تجمع نیروهای مشخص در مناطق مورد نظر به شیوهای که گسترش نیروها برای شروع عملیات طرح پیکار به بهترین روش ممکن میسر شود
-
تمرکز یافتن
دیکشنری فارسی به عربی
مرکز
-
تمرکز دادن
دیکشنری فارسی به عربی
مرکز
-
isoelectric focusing, IEF
تمرکز همبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] نوعی روش الکتروکوچ برای جداسازی پروتئینها براساس pH همبار آنها که در آن pH از قبل تثبیت شده است
-
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیلت
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد
-
جستوجو در متن
-
concentrates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرکز می کند، متمرکز کردن، تمرکز دادن، تغلیظ کردن
-
concentrate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرکز، متمرکز کردن، تمرکز دادن، تغلیظ کردن
-
preconcentrating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قبل از تمرکز