کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمدید کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمدید کردن
لغتنامه دهخدا
تمدید کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروزی مهلت بیشتری تعیین کردن . فاصله ٔ زمانی اجرای امری را افزودن . انجام دادن تعهدی را به تأخیر انداختن . و بیشتر در مورد افزودن مدت پرداخت دین بکار رود: سفته ٔ فلان کس تمدید شد.
-
تمدید کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مدد
-
واژههای مشابه
-
تمدید مدت
دیکشنری فارسی به عربی
تاجيل
-
تَمديدُ الأَجَلِ
دیکشنری عربی به فارسی
تمديد , تمديد مدت (سررسيد)
-
قابلیت تمدید
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للامتداد
-
تمدید مدت (سررسید)
دیکشنری فارسی به عربی
تَمديدُ الأَجَلِ
-
جستوجو در متن
-
مدد
دیکشنری عربی به فارسی
توسعه دادن , تمديد کردن , عموميت دادن
-
prorogate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشروط، تمدید کردن، تعطیل کردن، بتعویق انداختن، تعطیل شدن
-
extends
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسترش می یابد، توسعه دادن، طولانی کردن، رساندن، دراز کردن، تمدید کردن، ادامه دادن، طول دادن، منبسط کردن، بزرگ کردن
-
extending
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسترش دادن، توسعه دادن، طولانی کردن، رساندن، دراز کردن، تمدید کردن، ادامه دادن، طول دادن، منبسط کردن، بزرگ کردن
-
امتداد
دیکشنری عربی به فارسی
توسيع , تمديد , تعميم , تلفن فرعي , کشيدن , امتداددادن , بسط دادن , منبسط کردن , کش امدن , کش اوردن , کش دادن , گشادشدن , بسط , ارتجاع , قطعه(زمين) , اتساع , کوشش , خط ممتد , دوره , مدت
-
امهال
لغتنامه دهخدا
امهال . [ اِ ] (ع مص ) زمان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روزگار دادن . (تاریخ بیهقی ). مهلت و فرصت دادن . (غیاث اللغات ). مدت دادن . معوق گذاشتن . تمهیل کردن . تمدید مدت کردن . درنگی دادن . (یادداشت مؤلف ). ا...
-
نو کردن
لغتنامه دهخدا
نو کردن . [ن َ / نُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجدید. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اجداد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تجدید کردن . از سر گرفتن . باز شروع کردن : من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه . رودکی .کنون داستان کهن...