کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمدن
/tamaddon/
معنی
۱. شهرنشین شدن.
۲. خوی شهری گزیدن و به اخلاق مردم شهر آشنا شدن.
۳. زندگانی اجتماعی؛ همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم ساختن اسباب ترقی و آسایش خود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شهرنشینی، مدنیت
۲. ثقافت، فرهنگ
۳. فرهیختگی
۴. شهرنشینشدن
برابر فارسی
شهرآیین، شهریگری، شهرآیینی، پیشینه، فرهنگ، شهرگان
دیکشنری
civilization
-
جستوجوی دقیق
-
تمدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شهرنشینی، مدنیت ۲. ثقافت، فرهنگ ۳. فرهیختگی ۴. شهرنشینشدن
-
تمدن
فرهنگ واژههای سره
شهرآیین، شهریگری، شهرآیینی، پیشینه، فرهنگ، شهرگان
-
تمدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ دُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شهرنشین شدن . 2 - (اِ.) همکاری مردم یک جامعه برای ترقی و پیشرفت .
-
تمدن
لغتنامه دهخدا
تمدن . [ ت َ م َدْ دُ ] (ع مص ) تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیة و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت . و گویند مولدة است . (از اقرب الموارد). در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اقامت کرد...
-
تمدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamaddon ۱. شهرنشین شدن.۲. خوی شهری گزیدن و به اخلاق مردم شهر آشنا شدن.۳. زندگانی اجتماعی؛ همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم ساختن اسباب ترقی و آسایش خود.
-
تمدن
دیکشنری فارسی به عربی
ثقافة , حضارة
-
تمدن
واژهنامه آزاد
شهرآوری، همبودگری، شهرانجمن، یکجا نشینی انبوه، سامانگری شهری، پدیده ای تازه در شهرنشینی گسترده است که ساماندهی شده و قاتونمند، با همزیستی انبوه مردمان میباشد. و همواره در درازای تاریخ زندگی بشری استوار گشته و بر افتاده اند.
-
واژههای مشابه
-
تمدن داشتن
لغتنامه دهخدا
تمدن داشتن . [ ت َ م َدْ دُ ت َ ] (مص مرکب ) دارای تربیت بودن . (ناظم الاطباء). شهرنشین بودن و در مرحله ٔ کامل تربیت اجتماعی قرار داشتن . خلاف بربریت .
-
لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْکَ
فرهنگ واژگان قرآن
اصلاً چشم ندوز
-
وابسته به تمدن رومی
دیکشنری فارسی به عربی
رومانسي
-
ایران گاهواره تمدن
دیکشنری فارسی به عربی
إيران مهد الحضارة
-
طلایه دار تمدن
دیکشنری فارسی به عربی
حامل لواء المدنية
-
تمدن و قومیت
فرهنگ گنجواژه
مدنیت.
-
حد اعلا ی تمدن یک قوم
دیکشنری فارسی به عربی
تنوير