کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمجس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمجس
لغتنامه دهخدا
تمجس . [ ت َ م َج ْ ج ُ ] (ع مص ) گبر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مجوسی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مغ شدن و مغ بالضم بمعنی آتش پرست . (آنندراج ). مجوس شدن چنانکه گویند تهود و تنصر.(از اقرب الموارد). رجوع به مجوس و گبر و مغ شود.
-
جستوجو در متن
-
گبر شدن
لغتنامه دهخدا
گبر شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زردشتی شدن . مجوس گردیدن : تمجس ؛ گبر شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
متمجس
لغتنامه دهخدا
متمجس . [ م ُ ت َ م َج ْ ج ِ ] (ع ص ) مجوسی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مجوسی و آتش پرست شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تمجس شود.
-
تمجیس
لغتنامه دهخدا
تمجیس . [ ت َ ] (ع مص ) گَور (گبر) کردن . (زوزنی ). مجوسی گردانیدن . منه الحدیث : فابواه یمجسانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مغ گردانیدن . (آنندراج ). مجوسی گردانیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به تمجس و مجوسی و مغ و گبر شود.