کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
full aileron
تمامشهپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] حرکتی که در آن زاویۀ شهپر با فرمان خلبان یا سامانۀ مراقبت پرواز تا آخرین حد خود تغییر میکند
-
full draw
تمامکشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] موقعیتی که در آن زه تا نقطۀ لنگر به عقب کشیده شده و آمادۀ رهش است
-
full stop
تمامگرفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گرفتن همۀ سیمها بهطور همزمان برای ایجاد آکورد در سازهای خانوادۀ بربطها
-
holography
تمامنگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] روشی برای تشکیل تصاویر سهبعدی
-
hologram
تمامنگاشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] صفحۀ عکاسی خاص که در تمامنگاری به کار میرود و تحت شرایط خاصی تصویر سهبعدی ایجاد میکند
-
holographic
تمامنگاشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] مربوط به تمامنگاشت
-
تمام رخ
فرهنگ فارسی معین
(تَ. رُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) نقش یا تصویری که از روبرو باشد. مق نیم رخ .
-
تمام آمدن
لغتنامه دهخدا
تمام آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) راست آمدن . درست و براندازه شدن : طالوت بفرمود تا آن زره بیاوردند و آن سیصد و سیزده تن پوشیدند بر هیچ کس راست نیامد. داود بپوشید بر وی تمام آمد. (قصص الانبیاء ص 144). رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمام ساختن
لغتنامه دهخدا
تمام ساختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پایان دادن : خورشید در دو هفته کند ماه را تمام حسن تو کارمن به نگاهی تمام ساخت .صائب (ازآنندراج ).
-
تمام سلاح
لغتنامه دهخدا
تمام سلاح . [ ت َ س ِ ] (ص مرکب ) شایک . (دهار). کاملاً مسلح . دارای اسلحه ٔ کامل و بی نقص . شاک السلاح : و کوتوال قلعه کوه تیز با پیاده ای سیصد تمام سلاح با او نشاندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 67). گفتند پنجاه هزار سوار و پیاده بودند همه ساخته و نیک ا...
-
تمام شدن
لغتنامه دهخدا
تمام شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بکمال رسیدن . (فرهنگ رشیدی ). کامل شدن . (ناظم الاطباء) : این همه یکسره تمام شده ست نزد توای بت ملوک فریب . رودکی .زیرا بدین دو جسم طبیعی تمام شدکز آب و باد و خاک وز افلاک برترند. ناصرخسرو.میانه کار همیباش و به کم...
-
تمام عیار
لغتنامه دهخدا
تمام عیار. [ ت َ ع َ / ع ِ ] (ص مرکب ) کامل عیار و خالص . (غیاث اللغات ). سره . زر تمام عیار. زر خالص . زر دهدهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بی غش و پاک : دنیا بعرض فقره بده وقت من یزیدکان گوهر تمام عیار ارزد این بها.خاقانی .نقد مغشوش در جنب طلای ...
-
تمام عیاری
لغتنامه دهخدا
تمام عیاری . [ ت َ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) بارنداشتن مسکوک . کامل عیاری . خل-وص مسکوک غش آن کم و در حکم هیچ باشد. رجوع به تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 66 شود.
-
تمام قوس
لغتنامه دهخدا
تمام قوس . [ ت َ ق َ ] (اِ مرکب ) اصطلاح علم هندسه . بیرونی آرد: تمام قوس آن بود که با وی جمله کنی چهاریک دایره شود. و از بهر این هرگاه که قوس را از نود بیفکنی تمام او بماند. (التفهیم ، چ همایی ص 9). رجوع به تمام جیب و تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمام کمال
لغتنامه دهخدا
تمام کمال . [ ت َ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) تمام و کمال . بی کم و کاست . کاملاً بی نقص و کاستی : بدهی خود را تمام کمال پرداخت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.