کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمام هیکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تمام کمال
لغتنامه دهخدا
تمام کمال . [ ت َ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) تمام و کمال . بی کم و کاست . کاملاً بی نقص و کاستی : بدهی خود را تمام کمال پرداخت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمام گردیدن
لغتنامه دهخدا
تمام گردیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تمام شدن . تمام گشتن . کامل شدن . بی نقص گردیدن . بی کم و کاست شدن : ورای قنوج را ملک تمام نگردد تا زیارت این بتخانه نکند. (حدود العالم ).به دو هفته گردد تمام و درست بدان باز گردد که بود از نخست . فردوسی .توحید...
-
تمام گشتن
لغتنامه دهخدا
تمام گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کامل گردیدن . تمام شدن . بپایان رسیدن : مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمرما همچنان در اول وصف تو مانده ایم . سعدی (گلستان ).مکن خانه برراه سیل ای غلام که کس را نگشت این عمارت تمام . سعدی (بوستان ).تمام گشت و مزین ...
-
تمام مایه
لغتنامه دهخدا
تمام مایه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کامل . بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تمام اجزا
لغتنامه دهخدا
تمام اجزا. [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) کامل ودرست . (ناظم الاطباء). کامل و بی قصور. (غیاث اللغات ). کامل و بی نقصان . تمام عیار. (آنندراج ) : کوشش بی طالعان هرگز تمام اجزانبوددامنی گر داشت این خلعت گریبانی نداشت . فیاض (از آنندراج ).رجوع به تمام و تمام عیار...
-
تمام اندام
لغتنامه دهخدا
تمام اندام . [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) متناسب الاعضاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): افهود؛ کودک فربه ٔ تمام اندام . عطیموس ؛ زن تمام اندام . رجل عبله ؛ مرد سطبر تمام اندام . عفرین ، عنابل ؛ مرد تمام اندام . (منتهی الارب ).
-
تمام اندیش
لغتنامه دهخدا
تمام اندیش . [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) که وسعت اندیشه دارد. که تمام جوانب کار را در نظر آرد : هم قوی رای و هم تمام اندیش کارها راشناخته پس و پیش .نظامی .
-
تمام بالا
لغتنامه دهخدا
تمام بالا. [ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه قدی موزون دارد. رشیق . رشیقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسبکرار؛ تمام بالا شدن دختر. (منتهی الارب ). رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمام جیب
لغتنامه دهخدا
تمام جیب . [ ت َ ج َ ] (اِ مرکب ) اصطلاح علم هندسه . بیرونی آرد: تمام جیب آن است که اگر بر وی افزائی راست شود با جیب بزرگ . (التفهیم مصحح همایی ص 9). رجوع به تمام قوس و تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمام خرد
لغتنامه دهخدا
تمام خرد. [ ت َ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) دانای کامل . پرخرد. که خردش کامل و بی نقص باشد : و هر مرد که بر این جمله باشد... آن مرد را فاضل و کامل و تمام خرد خواندن رواست . (تاریخ بیهقی ).
-
تمام خلقت
لغتنامه دهخدا
تمام خلقت . [ ت َ خ ِ ق َ ] (ص مرکب ) که نقصی در اندام ندارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): مطرهف ؛ مرد تمام خلقت و نیکو اندام . تمم ؛ تمیم تمام خلقت . (منتهی الارب ): چشمش در میان نظارگیان بر پسری افتاد...سخت نیکوروی و طرفه و زیبا، تمام خلقت ، معتدل ...
-
تمام دان
لغتنامه دهخدا
تمام دان .[ ت َ ] (نف مرکب ) دانای کامل . تمام خرد : بود از ندمای شه جوانی در هر هنری تمام دانی . نظامی .رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمام رس
لغتنامه دهخدا
تمام رس . [ ت َ رَ ] (ن مف مرکب ) مقابل نارس . (آنندراج ). تمام رسیده . کاملاً رسیده : تمام رس نبود باده ای که کف داردکه عیب دار بود گوهری که تف دارد. صائب (از آنندراج ).رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تمام صورت
لغتنامه دهخدا
تمام صورت .[ ت َ رَ ] (ص مرکب ) تمام خلقت . بی نقص در اندام : مردمانی اند تمام صورت و بزرگ استخوان و مجعدموی و طبع ددگان و بهائم دارند و سخت سیاه اند. (حدود العالم ). بزرگان چون با زنی یا کنیزکی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین برمیان بستندی و زن را فرم...
-
تمام مرد
لغتنامه دهخدا
تمام مرد. [ ت َ م َ ] (ص مرکب ) مردی کامل . که همه ٔ صفات مردی را دارد : بونصر از آن شگفت ماند و گفت تمام مرد است این مهتر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379). رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.