کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمامشهپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
full aileron
تمامشهپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] حرکتی که در آن زاویۀ شهپر با فرمان خلبان یا سامانۀ مراقبت پرواز تا آخرین حد خود تغییر میکند
-
واژههای مشابه
-
شهپر
فرهنگ نامها
(تلفظ: šahpar) (= شاه پر) ، هر یک از پرهای اصلی پرندگان .
-
شهپر
لغتنامه دهخدا
شهپر. [ ش َ پ َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه پر. پر اولین بال جانوران پرنده را گویند. (برهان ) (از آنندراج ). قادمه . (دهار). پیش بال : ببریده در آشیان تقدیس وصف تو ز جبرئیل شهپر. ناصرخسرو.آن همائی را که سوی جد او بازو زدی عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد....
-
شهپر
لغتنامه دهخدا
شهپر. [ ش َ پ َ ](اِ مرکب ) حبةالسوداء است که شونیز نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به حبةالسوداء و شونیز شود.
-
aileron
شهپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سطح فرمانی که به قسمت خارجی بال لولا میشود و بخشی از لبۀ فرّار آن را تشکیل میدهد
-
شهپر
فرهنگ فارسی معین
(شَ پَ) (اِمر.) 1 - بال بزرگ ، شهبال . 2 - قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما توسط آن انجام می شود.
-
شهپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهپر› (زیستشناسی) šahpar ۱. پر بزرگ پرنده؛ شهبال.۲. قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما توسط آن صورت میگیرد.
-
تمام
واژگان مترادف و متضاد
۱. تماما، جمعناتمام، ناقص ۲. اختتام، پایان، ختم ۳. جمله، عموم، همگی، همه ۴. کل، هر ۵. بس، بسیار، زیاد، فراوان ۶. بیکموکاست ≠ ناقص ۷. بسنده، کافی
-
تمام
فرهنگ واژههای سره
آزگار، همه، پایان، هماد
-
تمام
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کامل ، درست . 2 - بی - عیب . 3 - رسا. 4 - همه ، همگی .
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ ] (اِخ ) ابن غالب . رجوع به ابن تیانی امام ابوغالب تمام ... شود.
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ ] (ص ، اِ، ق ) درست و کافی و کامل . (غیاث اللغات ). کافی و بسنده و کامل و بی نقصان . (آنندراج ). درست و کامل و بی عیب . (ناظم الاطباء) : ز نوذر همی گفت هرکس به سام که برگشت از راه نیکی تمام . فردوسی .ابا اسب و ساز و سلیح تمام همه شیرمرد ...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ ] (ع اِ) تمام الشی ٔ؛ تمامی آن . تمامة و تتمه مثل آن . (منتهی الارب ). همه . و تمام الشی ٔ، همه ٔ آن وتمامی آن . (ناظم الاطباء). مصدر تَم ّ و تمام الشی ٔ، آنچه بدان اجزاء آن کامل گردد. (از اقرب الموارد). || و من العروض ما استوفی نصفه الا...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ / ت ِ ] (ع ص ) بدر تمام ، ماه تمام . (منتهی الارب ). ماه پر و کامل . یقال : بدر تَمام و بدر تِمام . (ناظم الاطباء). || (اِ) تمام خلقت . یقال : ولدته امه لتمام و کذلک ولد المولود لتمام ؛ یعنی نه ماهه زاد.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ...