کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمامریخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ / ت ِ ] (ع ص ) بدر تمام ، ماه تمام . (منتهی الارب ). ماه پر و کامل . یقال : بدر تَمام و بدر تِمام . (ناظم الاطباء). || (اِ) تمام خلقت . یقال : ولدته امه لتمام و کذلک ولد المولود لتمام ؛ یعنی نه ماهه زاد.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ / ت ُ / ت ِ ] (ع مص ) بمعنی تَمامه و تِمامه و تم [ ت َ م م / ت ُ م م / ت ِ م م ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تم شود.
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن جعفررازی دمشقی . از حفاظ حدیث است بسال 414 هَ . ق . درگذشت او راست : الفواید. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 165).
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن تمام یهودی مکنی به ابوالمعالی . دانش و معرفتی وافر داشت و در فسطاط مصر ساکن بود جماعتی از اولاد او اسلام آوردند و در خدمت ملک ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب پیشه ٔ طبابت داشت و از او بهره ٔ فراوان گرفت و سپس بخدم...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن عامر الثقفی . (تولد 194 وفات 283 هَ . ق .) از وزرای عالم و از مردم اندلس بود. وزارت محمدبن عبدالرحمن و پسرش منذر و عبداﷲ را داشت و در کار وزارت نظمی بوجود آورد و عمری طولانی کرد وی ادیب و فاضل بود او راارجوزه ای است که...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت ِ ] (ع اِ) لیل التمام ؛ درازترین شبهای سرمایا آن سه شب است که در درازی باهم برابر باشند یا شبی است که به دوازده ساعت یا زاید از آن رسد یا شب چهارده از ماه ، لان القمر یتم فیها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). درازترین شبهای زمستان . و من...
-
تمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamām ۱. کامل شدن.۲. تمام و کامل کردن.۳. گذرانیدن و به سر بردن.۴. بهسر آمدن.۵. (صفت) کامل.۶. (صفت) درست؛ بیعیب.۷. (صفت) همه.۸. (قید) همگی.۹. (صفت) زیاد.
-
تمام
دیکشنری فارسی به عربی
تام , تکاملي , خلال , شامل , کامل , کل , مدور
-
gynandromorph, gynander
نرمادهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] وضعیت ژنی نادری که در آن پارچینی از بافتهای نر و ماده در یک فرد وجود دارد
-
utriculiform
کیسَکریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] شبیه به کیسَک
-
بی ریخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) birixt زشت؛ بدقواره؛ بدترکیب.
-
petromorph
سنگریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سیمایی مانند رگۀ کلسیتی که بهصورت برجسته بر روی دیوارۀ غار ظاهر میشود
-
xenomorphic, allotriomorphic
بیگانهریخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بیوجه
-
morphospecies
ریختگونه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] گونهای که براساس ویژگیهای ریختشناختی (morphologic) تعیین میشود
-
بی ریخت
لغتنامه دهخدا
بی ریخت . (ص مرکب ) (از: بی + ریخت ) بی اندام . بی قواره . بدترکیب . بدشکل (در انسان و حیوان و جامه ). رجوع به ریخت شود.