کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمامبلورین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
holocrystalline
تمامبلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی بافت سنگ آذرینی که بهطور کامل از بلور تشکیل شده است و بخش شیشهای ندارد
-
واژههای مشابه
-
بلورین
فرهنگ نامها
(تلفظ: bolurin) (معرب ـ فارسی) بلوری ، به شکل بلور ، ساخته شده از بلور؛ (به مجاز) شفاف و درخشان مانند بلور .
-
بلورین
واژگان مترادف و متضاد
۱. بلوری، بلورینه، شیشهای ۲. از جنس بلور ۳. بلوره، کریستال ۴. متبلور ≠ سفالین
-
crystalline
بلورین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، شیمی، علوم جَوّ، مهندسی بسپار] مربوط یا شبیه به بلور یا مرکب از بلورها
-
بلورین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ معر - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به بلور، ساخته شده از بلور، بلوری . 2 - جلیدیه . ؛ دست ِ ~ دستی که مانند بلور صاف و شفاف است .
-
بلورین
لغتنامه دهخدا
بلورین . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلور. ساخته شده از بلور. بلوری .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلور شود : همه کاخ او پر ز بیگانه دیدنشستش بلورین یکی خانه دید. فردوسی .راست پنداری بلورین جامهای چینیان بر سر تصویر زنگاری که بندند آینه . منوچهری .همی ...
-
تمام
واژگان مترادف و متضاد
۱. تماما، جمعناتمام، ناقص ۲. اختتام، پایان، ختم ۳. جمله، عموم، همگی، همه ۴. کل، هر ۵. بس، بسیار، زیاد، فراوان ۶. بیکموکاست ≠ ناقص ۷. بسنده، کافی
-
تمام
فرهنگ واژههای سره
آزگار، همه، پایان، هماد
-
تمام
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کامل ، درست . 2 - بی - عیب . 3 - رسا. 4 - همه ، همگی .
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ ] (اِخ ) ابن غالب . رجوع به ابن تیانی امام ابوغالب تمام ... شود.
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ ] (ص ، اِ، ق ) درست و کافی و کامل . (غیاث اللغات ). کافی و بسنده و کامل و بی نقصان . (آنندراج ). درست و کامل و بی عیب . (ناظم الاطباء) : ز نوذر همی گفت هرکس به سام که برگشت از راه نیکی تمام . فردوسی .ابا اسب و ساز و سلیح تمام همه شیرمرد ...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ ] (ع اِ) تمام الشی ٔ؛ تمامی آن . تمامة و تتمه مثل آن . (منتهی الارب ). همه . و تمام الشی ٔ، همه ٔ آن وتمامی آن . (ناظم الاطباء). مصدر تَم ّ و تمام الشی ٔ، آنچه بدان اجزاء آن کامل گردد. (از اقرب الموارد). || و من العروض ما استوفی نصفه الا...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ / ت ِ ] (ع ص ) بدر تمام ، ماه تمام . (منتهی الارب ). ماه پر و کامل . یقال : بدر تَمام و بدر تِمام . (ناظم الاطباء). || (اِ) تمام خلقت . یقال : ولدته امه لتمام و کذلک ولد المولود لتمام ؛ یعنی نه ماهه زاد.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ / ت ُ / ت ِ ] (ع مص ) بمعنی تَمامه و تِمامه و تم [ ت َ م م / ت ُ م م / ت ِ م م ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تم شود.