کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تماشاگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تماشاگه
لغتنامه دهخدا
تماشاگه . [ ت َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تماشاگاه : ای مه و سال نگه کردن تو سوی سلیح ای شب و روز تماشاگه تو لشکرگاه . فرخی .بر دست حنا بسته نهد پای به هر گام هرکس که تماشاگه او زیر چنار است . فرخی .ملکت قیصر و فغفور تماشاگه اوست ظن بری هرگز روزی بتما...
-
جستوجو در متن
-
منظر و صفا
فرهنگ گنجواژه
تماشاگه.
-
نظرگاه
واژگان مترادف و متضاد
تماشاگاه، تماشاگه، مطمح، منظر، منظره
-
تماشاگاه
واژگان مترادف و متضاد
تفرجگاه، تفریحگاه، تماشاگه، منظر، منظره، نزهتگاه
-
مظهر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجلیگاه، تماشاگاه، تماشاگه، جلوهگاه، محل ظهور، منظر ۲. تجلی، نمود ۳. نماد، نشانه
-
سبزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabze ۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد؛ گیاه نورسته؛ گیاه تازهروییده: ◻︎ این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷).۲. چمن: ◻︎ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ...
-
نظاره گاه
لغتنامه دهخدا
نظاره گاه . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) منظر. تماشاگه . که بر آن نظر افکنند. که بر آن به تماشا نظر افکنند. چشم انداز. منظره : مرا ز عشق تو آن بس بودبتا که بودنظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه . سوزنی .نظاره گاهی هرچه خوشتر. (کلیله و دمنه ).اول شب نظاره...
-
تماشاگاه
لغتنامه دهخدا
تماشاگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تماشاکده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای تماشا. منظر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تماشاگه . گردشگاه : پروازه ، خورشی بود که در پی قومی برند به تماشاگاه . (فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و این شداد به مقا...
-
سبزه
لغتنامه دهخدا
سبزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) سبزی . گیاه نورسته . گیاه خودروی نورسته . رستنی و نبات . (آنندراج ). علف و گیاه . گیاه که در قطعه زمینی رویَد. (از فرهنگ نظام ). علف های سبز. گیاه و علف تنک که در کنار هم روید و از خاک بسیار نشود و ساقه ای باریک و پر...
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص ) دعوی کننده . (آنندراج ). ادعاکننده . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). که چیزی را از آن خویش پندارد بحق یا باطل . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || درخواست کننده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی بعدی شود. || در فقه ...
-
ارغوان
لغتنامه دهخدا
ارغوان . [ اَ غ َ ] (اِ) درختی باشد بغایت سرخ و رنگین ، طبیعت آن سرد و خشک است ، اگر از بهار آن شربتی سازند و بخورند رفع خمار کند و چوب آنرا بسوزانند بر ابرو مالند موی برویاند و سیاه برآید و معرّب آن ارجوان است . (برهان ). درختی است که شاخهای باریک د...
-
نامحرم
لغتنامه دهخدا
نامحرم . [ م َ رَ ] (ص مرکب ) کسی که اذن ندارد در اطاق زن و در حرم داخل گردد. (ناظم الاطباء). آنکه از محارم نیست . که از بطانه و نزدیکان نباشد. بیگانه نسبت به زن یا مرد. که شرعاً محرم زن نیست . مقابل محرم : ز نامحرم نظر هم دور میدارکه از دیگر نظر گرد...
-
گلنار
لغتنامه دهخدا
گلنار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) (از: گل + نار =انار). معرب آن جلنار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گل انار. (برهان ). شکوفه و گل انار است که درسرخی رنگ بی نظیر است . (آنندراج ). || بعضی گویند که آن گل درخت انار بری است و بغیر از گل ثمری ندارد و ثمر وی...
-
لشکرگاه
لغتنامه دهخدا
لشکرگاه . [ ل َ ک َ ] (اِ مرکب ) معسکر. (منتهی الارب ). لشکرگه . جای لشکر. لشکرجای . اردو. رجوع به در اندره شود : چون خوشنواز [پادشاه هیاطله ] این سخن بشنید به سرحدّ بلخ آمد و طخارستان و سپاه گرد کرد و لشکرگاه بزد و دانست که با فیروز برنیاید و سپاه ا...