کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تماساندوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لطف اندوز
لغتنامه دهخدا
لطف اندوز. [ ل ُ اَ ] (نف مرکب ) اندوزنده ٔ لطف و مهربانی و خوشرفتاری : برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی فغان از قهر لطف اندوز و زهر شکرآمیزت .سعدی .
-
مال اندوز
لغتنامه دهخدا
مال اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) که مال و ثروت اندوزد. که خواسته جمع آورد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معیشت اندوز
لغتنامه دهخدا
معیشت اندوز. [ م َ ش َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه اسباب زندگانی خود را اندوخته می کند. (ناظم الاطباء).
-
پس اندوز
لغتنامه دهخدا
پس اندوز. [ پ َ اَ ] (ن مف مرکب ) پس اندوخته . پس انداز : گر ملک فریدونت پس اندوز بودروزت ز خوشی چو عید نوروز بوددر کار خود ار بخواب غفلت باشی ترسم که چو بیدار شوی روز بود.وزیر سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل (از تاریخ گزیده ).
-
دانش اندوز
لغتنامه دهخدا
دانش اندوز. [ ن ِ اَ ] (نف مرکب ) دانش الفنج . که دانش اندوزد. که علم اندوزد. که دانش و علم فراآرد. که گنجینه ٔ خاطر بدانش بینبارد. رجوع به دانش اندوختن شود.
-
دانش اندوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dāneš[']anduz کسی که کتاب بسیار میخواند و دانش میاندوزد؛ دانشالفنج؛ دانشآموز.
-
پس اندوز
لهجه و گویش تهرانی
اندوخته،پس انداز
-
call restrictor
محدودساز تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] سازوکاری فیزیکی یا مجازی که تماسهای خروجی یک خط را واپایش و محدود میکند متـ . محدودساز برخوانی
-
called party
مخاطب تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فردی که تماس مخابراتی را دریافت میکند متـ . مخاطب 2، برخوانده
-
contact point, point of proximal contact, contact area
نقطۀ تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ناحیهای از سطح مجاور یک دندان که با دندان کناری خود در تماس است متـ . سطح تماس 2 2 contact surface
-
call duration
مدت تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فاصلۀ زمانی از ابتدای برقراری تماس تا پایان آن که دستیابی به اطلاعات مربوط به آن در آمارگیری و تعیین ساعت اوج و نیز صورتحسابگیری به کار میآید متـ . مدت برخوانی
-
hangup
قطع تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] وضعیتی که در آن ارتباط تلفنی با گذاشتن گوشی یا فشردن دکمه قطع میشود متـ . قطع برخوانی
-
تماس گرفتن
فرهنگ واژههای سره
پرماسیدن
-
call
تماس 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] 1. اتصال دو یا چند ایستگاه از طریق شبکۀ تلفن شامل درخواست ارتباط کاربر نهایی از مرکز تلفن در ایستگاه مبدأ و همکاری سایر مراکز تلفن در برقراری ارتباط با کاربر نهایی در ایستگاه مقصد و دستآخر قطع ارتباط توسط ی...
-
contact 2
تماس 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] مرحلۀ برخورد لبۀ ماه با لبۀ خورشید در کسوف یا لبۀ سایۀ زمین با لبۀ ماه در خسوف