کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمار
/tammār/
معنی
خرمافروش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمار
فرهنگ فارسی معین
(تَ مّ) [ ع . ] (اِ.) خرمافروش .
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َ ] (اِخ ) شهری در کوههای طبرستان در جهت خراسان . (از معجم البلدان ). رابینو در یادداشتها و حواشی خود بر کتاب مازندران و استرآباد به شماره ٔ 6 ص 150 آرد: «یاقوت نام شهر تمار را در مرز خراسان ذکر کرده است ...». ولی اطلاعی از آن بدست نمی دهد.
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َ رر ] (ع مص ) قطع دوستی و مودت کردن . (ناظم الاطباء). دشمنی و تباغض . (اقرب الموارد).
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َ رر ] (ع مص )کشتی و مصارعت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َ م م ] (ع ص ) خرمافروش . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َم ما ] (اِخ ) حسین التمار مکنی به ابوبکر فیلسوف دهری از مخالفان و معاصران محمدبن زکریای رازی (251-313 هَ . ق ) بود. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ذبیح اﷲ صفا ص 175 و 178 شود.
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان نهر یوسف است که در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) عبدالملک بن عبدالعزیز مکنی به ابونصر النسایی القشیری محدث است . وی به بغداد رفت و در سال 228 هَ . ق . درگذشت او را رحله ای است . (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 624). رجوع به عبدالملک ... شود.
-
تمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] tammār خرمافروش.
-
واژههای مشابه
-
تمأر
لغتنامه دهخدا
تمأر. [ ت َ ءُ ] (ع مص ) تماؤر. رجوع به تماؤر شود.
-
علی تمار
لغتنامه دهخدا
علی تمار. [ ع َ ی ِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن شعیب بن مثیم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی میثمی شود.
-
عمر تمار
لغتنامه دهخدا
عمر تمار. [ ع ُ م َ رِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن عامر تمار. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
-
قاسم تمار
لغتنامه دهخدا
قاسم تمار. [ س ِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) یکی از پرخوران مشهور عرب است . در شرح پرخوری وی داستانها گفته اند. رجوع شود به العقد الفرید ج 3 ص 384 به بعد و مروج الذهب چ پاریس ج 5 صص 401 - 402 و ج 6 ص 215 و 218 و ج 7 ص 170 و ج 8 ص 110 و کتاب البخلاء جاحظ ص 215...
-
میثم تمار
لغتنامه دهخدا
میثم تمار. [ ث َ م ِ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن یحیی ، از موالی بنی اسد و از اجله ٔ اصحاب حضرت علی (ع ) بود. وی برده ٔ زنی از بنی اسد بود و حضرت علی (ع ) او را خرید و آزاد کرد و میثم نزد علی (ع ) باقی ماند سپس در کوفه سکونت گزید و بسبب علاقه و ارتباطی که...