کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
teli
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلی
-
tholi
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلی
-
آماج
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - تلی از خاک که نشانه تیر را بر روی آن قرار دهند. 2 - نشان ، نشانه ، هدف .
-
عرادة
لغتنامه دهخدا
عرادة. [ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی است به رأس تلی شبیه به قلعه بین رأس عین و نصیبین که قافله ها در آنجا باراندازند. (معجم البلدان ).
-
کوه ماران
لغتنامه دهخدا
کوه ماران . (اِخ ) تلی است در کشمیر. (غیاث ). کوهی است که در وسط شهر کشمیر واقع شده ... (آنندراج ). و رجوع به آنندراج شود.
-
غیایة
لغتنامه دهخدا
غیایة. [ غ َ ی َ ] (اِخ ) جایی است به یمامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تلی است نزدیک یمامه در دیار قیس بن ثعلبه . (از معجم البلدان ).
-
آلوی چینی
لغتنامه دهخدا
آلوی چینی . [ ی ِ چی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام درختی است که میوه ٔ آن را تولی و تیره تُلی و چاکشو، و برود نیز گویند.
-
شیرکبوت
لغتنامه دهخدا
شیرکبوت .[ ک َ ] (اِخ ) شیرکبود. نام قلعه ای واقع بر تلی در صحرای مغان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرکبود شود.
-
لام
لغتنامه دهخدا
لام . (اِ)خار. تیغ. شوک . شوکة. بور. لم . تلو. تلی . وِرگلام .
-
برود
لغتنامه دهخدا
برود. [ ب َرْ رَ ] (ع اِ) لکک . (دهار). تولی . تیره . تلی . چاکشو. آلوی چینی . (زمخشری ).
-
کَثِيباً
فرهنگ واژگان قرآن
تودهاي از شن (عبارت "کَانَتِ ﭐلْجِبَالُ کَثِيباً مَّهِيلاًَ "مجموعاً به اين معني است که کوهها به تلّي از ماسه بدل شده و از بالا فرو مي ريزند)
-
تایه
لغتنامه دهخدا
تایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) تلی از پهن خشک برای سوخت حمام یا جز آن . || علف روی هم انباشته . خرمن سوخت حمام یا جز آن . خرمن .- تایه ٔ علف ؛ توده ٔ علف . (ناظم الاطباء). تلی از علف ، خرمن علف که برای سوخت یا جز آن انبار کنند.- تایه ٔ پهن ؛ توده ٔ بزرگ...
-
عجلون
لغتنامه دهخدا
عجلون . [ ع َ ] (اِخ ) (گوساله مانند) یکی از شهرهای آموریان که در یهودا بود. و فعلاً آن را عجلان گویند و آن تلی است که به مسافت ده میل بشمال شرقی غزه واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
غمیزالجوع
لغتنامه دهخدا
غمیزالجوع . [ غ َ زُل ْ ] (اِخ ) ریگ توده ای است بطرف رَمّان . (منتهی الارب ). تلی است نزدیک آب کوچکی در کنار رمان و درکنار سلمی یکی از دو کوه طی ٔ. (از معجم البلدان ).
-
تل کردن
لغتنامه دهخدا
تل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر روی هم چون خرمنی گرد کردن . کوت کردن . بر روی یکدیگر نهادن چون تلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تل شود.