کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلۀ نفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
oil trap 2
تلۀ نفتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سدی متشکل از سنگ مخزن و لایۀ ناتراوای بالای آن که حرکت روبهبالای نفت یا گاز را سد میکند و باعث انباشته شدن آنها میشود
-
واژههای مشابه
-
تله
واژگان مترادف و متضاد
بند، پهند، تور، جال، دام
-
تله
فرهنگ فارسی معین
(تَ لِ) (اِ.) دام ، ابزاری برای گرفتن حیوانات .
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) زر اندوخته . || پایه ٔ نردبان و زینه پایه . (ناظم الاطباء).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نام نوعی افرا است در باجگیران و آن را کرکو و آقچه قیین نیز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َ / ل ِ / ت َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق آنچه جانور در آن به قید درآید. (برهان ) (از ناظم الاطباء). آنچه جانور در آن به قید درآید چه پرنده و چه درنده . (انجمن آرا). چیزی باشد به شکل قفس که بدان شکار جانوران کنند و آن غیر دام است و از اقسا...
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َه ْ ] (ع مص ) فراموش کردن چیزی را. || تلف و بیخودی و سرگشتگی از عشق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َل ْ ل َ / ل ِ ](اِ) پایه ٔ نردبان را گویند. (برهان ). پایه ٔ نردبان و زینه پایه . (ناظم الاطباء). پایه ٔ نردبان را در برهان گفته همانا پله را تله خوانده اند. (انجمن آرا).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت ِ ل َ / ل َ / ل ِ] (اِ) افزاری باشد حجامان را. (فرهنگ جهانگیری ).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت ِل ْل َ / ل ِ ] (اِ) بمعنی طلا باشد که به عربی ذهب خوانند. (برهان ). بمعنی تلا است که آن را تلی گویند و طلا، معرب آن است . (انجمن آرا). زر. (ناظم الاطباء). زر که به طلا اشتهار دارد. (فرهنگ رشیدی ). زری که به طلا شهرت دارد و طلا معرب همین تل...
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) مسافتی مانند میدانی . در بعضی از لهجه های ایران مسافتی قلیل . در اصفهان و اطراف آن و در لهجه ٔ بختیاری یک تله راه ؛ یک میدان . یک فرسنگ سبک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تلة
لغتنامه دهخدا
تلة. [ ت ِل ْ ل َ ] (ع اِ) کوزه ای از پوست طلع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشربه ای از غلاف طلع. (ناظم الاطباء). || یک بار افتادن ، مصدر است برای مرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تلة
لغتنامه دهخدا
تلة. [ ت ِل ْ ل َ ] (ع اِ) هیئت افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیئت ریختن و افتادن . نوع ریختن و افتادن . (ناظم الاطباء). || تری . || کاهلی . || حالت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): هو بتلة سوء؛ اودر حالت بدی می باشد. (منتهی الارب ) ...
-
تله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tale ۱. اسبابی که برای به دام انداختن جانوران به کار میبرند: تلهٴ موشگیری.۲. [مجاز] نیرنگ.