کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلگراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تلگراف
/telegrāf, telgerāf/
معنی
۱. دستگاهی که با انتقال الکتریکی علامتها و کدها، بهوسیلۀ کابل، خبرها و پیامها را به مکانهای دور مخابره میکند.
۲. پیامی که به این طریق ارسال شود.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: تلگراف زد
بن حال: تلگراف زن
دیکشنری
telegraph, wire
-
جستوجوی دقیق
-
تلگراف
فرهنگ فارسی معین
(تِ لِ) [ فر. ] (اِمر.) دستگاهی است که به وسیلة آن اخبار و مطالب را از راه دور مخابره کنند.
-
تلگراف
لغتنامه دهخدا
تلگراف .[ ت ِ گ ِ / ت ِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از یونانی مرکب از تِل بمعنی دور و گرافِن بمعنی نوشتن . دستگاهی است که بوسیله ٔ آن پیامها را از فواصل بسیار دور ابلاغ می کنند و این عمل بوسیله ٔ سیم و مولد الکتریکی و بر اساس مغناطیس الکتریکی انجام م...
-
تلگراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: télégraphe] (برق) telegrāf, telgerāf ۱. دستگاهی که با انتقال الکتریکی علامتها و کدها، بهوسیلۀ کابل، خبرها و پیامها را به مکانهای دور مخابره میکند.۲. پیامی که به این طریق ارسال شود.
-
تلگراف
دیکشنری فارسی به عربی
برقية , برقية خارجية , صيدلي
-
واژههای مشابه
-
تلگراف زدن
لغتنامه دهخدا
تلگراف زدن . [ ت ِ گ ِ / ت ِ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) ارسال خبر بوسیله ٔ تلگراف . تلگراف کردن . رجوع به تلگراف شود.
-
تلگراف کردن
لغتنامه دهخدا
تلگراف کردن . [ ت ِ گ ِ / ت ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسانیدن اخبار و مطالب را به اعانت تلگراف . (ناظم الاطباء). تلگراف زدن . رجوع به تلگراف شود.
-
سیم تلگراف
دیکشنری فارسی به عربی
سلک
-
تلگراف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
برقية
-
دستگاه تلگراف
دیکشنری فارسی به عربی
برقية
-
فرستادن تلگراف
دیکشنری فارسی به عربی
أرسال البرقية
-
steering telegraph
دستهتلگراف سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] وسیلهای برای انتقال دستورهای سکان از پل فرماندهی به اتاق سکانش
-
engine telegraph, engine order telegraph
دستهتلگراف موتور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] دستگاهی برای انتقال مکانیکی یا الکتریکی و دریافت دستورهای بین دو ایستگاه در یک شناور
-
mooring telegraph
دستهتلگراف مهار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] در گذشته، دستهتلگرافی در سینهگاه کشتی که برای برقراری ارتباط بین پل فرماندهی و مسئول مهاربندی به کار میرفت
-
تلگراف بی سیم
لغتنامه دهخدا
تلگراف بی سیم . [ ت ِ گ ِ ف ِ / ت ِ ل ِ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تلگراف بی سیم و رادیو بر اساس امواج هرتز استوار است و آن چنان است که بکمک بوبین رمکرف میتوان جرقه ٔ الکتریکی بسیار شدید و طویلی بین دو سر ثانویه ٔ آن تولید کرد. هرتز مشاهده کرد که ...