کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلواسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تلواسه
/talvāse/
معنی
= تاسه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اضطراب، التهاب، اندوه، بیتابی، بیقراری، تشویش
دیکشنری
care
-
جستوجوی دقیق
-
تلواسه
واژگان مترادف و متضاد
اضطراب، التهاب، اندوه، بیتابی، بیقراری، تشویش
-
تلواسه
فرهنگ فارسی معین
(تَ س ِ) (اِ.) = تالواسه : 1 - اضطراب ، بی قراری . 2 - اندوه ، ملالت .
-
تلواسه
لغتنامه دهخدا
تلواسه . [ ت َ ل ْ س َ / س ِ ] (اِ) اضطراب و بی آرامی و بیقراری و اندوه . (برهان ) (ناظم الاطباء). اضطراب و بی آرامی . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). تالواسه . (از شرفنامه ٔ منیری ) : ویته تلواسه دیرم بوره بوین هزاران ...
-
تلواسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] talvāse = تاسه
-
تلواسه
لهجه و گویش تهرانی
دلواپسی، نگرانی، اضطراب
-
جستوجو در متن
-
ویار
واژگان مترادف و متضاد
آرمه، تاس، تلواسه، میلمفرط، واسه، وحم، هوس
-
پاسه
لغتنامه دهخدا
پاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) تاسه . تلواسه . میل کردن به هر چیز.(برهان ). آزمندی . || غم و اَندوه و فشردن گلو. (برهان ). و ظاهراً این صورت مصحف تاسه باشد.
-
تاسه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اضطراب، بیتابی، بیقراری، تشویش، تلواسه، نگرانی ۲. اندوه، حزن، غم، ملالت ≠ نشاط، شادی ۳. غربتزدگی، غمغربت، نوستالژی ۴. بغض، عقده ۵. ویار ۶. لهله زدن
-
تاسه واسه
لغتنامه دهخدا
تاسه واسه . [ س َ / س ِ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است بمعنی اضطراب و تلواسه و بیقراری .(برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). اضطراب و بیقراری بود. (فرهنگ جهانگیری ) .
-
تالواسه
لغتنامه دهخدا
تالواسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) تاسه است . (فرهنگ اوبهی ) (از صحاح الفرس ). مانند تاسه بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). تاسه گرفتن بود. (فرهنگ اسدی چ عباس اقبال ص 440). تالواسه مانند تاسه باشد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ سعید نفیسی و نخجوانی ). تالواسه تاسه ...
-
تاس
لغتنامه دهخدا
تاس . (اِ) تلواسه و اضطراب و بیطاقتی . (برهان ) (ناظم الاطباء). تاس و تاسا و تاسه بمعنی اضطراب و بی طاقتی و اندوه و ملالت و بی قراری (است ). (آنندراج ) (انجمن آرا). تاس ، تاسه باشد یعنی تالوسه و تالواسه نیز گویند، هردو بمعنی بی طاقتی . (فرهنگ اوبهی )...
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َ ] (ع اِ) اندوه دم گیر. ج ، کُروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه که نفس بازگیرد. (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). اندوهی که خبه کند. (ترجمان جرجانی ص 81). اندوه خفه کننده . (دهار). || اضطراب و اندوه باشد. (از برهان ). اضطراب و وحش...
-
تلوسه
لغتنامه دهخدا
تلوسه . [ ت َل ْ وَ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف تلواسه است که اضطراب و بیقراری و اندوه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء)(از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) : کامم از تلوسه ٔ مرگ لبالب تلخ است شربت آب ز هر دیده ...
-
تاسا
لغتنامه دهخدا
تاسا. (اِ) اندوه و ملالت . (ناظم الاطباء) (برهان ) (جهانگیری ). بمجاز، اندوه و ملال . (فرهنگ رشیدی ). اندوه و ملال . (غیاث اللغات ). ملال . (فرهنگ نظام ) (فرهنگ رشیدی ). تاسه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) : فشیان ؛ تاسا. (منتهی الارب ).خواجه جام...