کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلمذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تلمذ
/talammoz/
معنی
شاگرد شدن؛ شاگردی کردن؛ در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دانشجویی، شاگردی، طلبگی، علمآموزی ≠ استادی، معلمی
۲. شاگردشدن، شاگردی کردن
۳. تحصیل کردن، درسخواندن ≠ درس دادن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلمذ
واژگان مترادف و متضاد
۱. دانشجویی، شاگردی، طلبگی، علمآموزی ≠ استادی، معلمی ۲. شاگردشدن، شاگردی کردن ۳. تحصیل کردن، درسخواندن ≠ درس دادن
-
تلمذ
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) شاگردی کردن .
-
تلمذ
لغتنامه دهخدا
تلمذ. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) شاگردی کردن . (دهار). شاگردی . (غیاث اللغات ). شاگردی و شاگردی کردن . (آنندراج ). آموختن . یقال : تلمذ عند فلان ؛ ای تعلم . (ناظم الاطباء). شاگرد کسی گردیدن : تلمذ لفلان . (از المنجد). || کودک را بشاگردی گرفتن . (از ا...
-
تلمذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: تَتَلمُذ] talammoz شاگرد شدن؛ شاگردی کردن؛ در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن.
-
تلمذ
دیکشنری فارسی به عربی
صنعة
-
واژههای همآوا
-
تلمز
لغتنامه دهخدا
تلمز. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) درپی یکدیگر جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلمس . (اقرب الموارد). || شتابی کردن در رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تلمظ
لغتنامه دهخدا
تلمظ. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) زبان گرددهان برآوردن بعد از طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از زوزنی ) (ناظم الاطباء). زبان گرد دهان گردانیدن بدنبال باقیمانده ٔ خوراک که در دهان مانده است . (از اقرب الموارد). || تلمج . (تاج المصادر بیهقی ). لب لیس...
-
جستوجو در متن
-
صنعة
دیکشنری عربی به فارسی
شاگردي , تلمذ , کاراموزي
-
apprenticeships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارآموزی، شاگردی، تلمذ، کاراموزی
-
studentship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانشجو، تلمذ، شاگردی، مستمری
-
مدرسی
واژگان مترادف و متضاد
آموزگاری، تدریس، تعلیم، معلمی ≠ تلمذ
-
pupilages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانش آموزان، مرحله شاگردی، دوره شاگردی، تلمذ
-
pupillage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانش آموز، دوره شاگردی، مرحله شاگردی، تلمذ