کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلقین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تلقین
/talqin/
معنی
۱. باوراندن اندیشه و طرزفکری خاص به دیگری.
۲. القای شهادتین به کسی که در حال جان دادن است.
۳. (تصوف) آموختن ذکر به مرید تا آن را تکرار کند.
۴. تعلیم؛ آموختن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. القا
۲. فهماندن، آموختن
۳. فرازبان دادن، یاد دادن
فعل
بن گذشته: تلقین کرد
بن حال: تلقین کن
دیکشنری
indoctrination, suggestion
-
جستوجوی دقیق
-
تلقین
واژگان مترادف و متضاد
۱. القا ۲. فهماندن، آموختن ۳. فرازبان دادن، یاد دادن
-
suggestion
تلقین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرایند قبولاندن یک فکر یا طرز عمل به فرد به شیوۀ غیرمستقیم
-
تلقین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فهماندن . 2 - کسی را وادار به گفتن کلامی کردن .
-
تلقین
لغتنامه دهخدا
تلقین . [ ت َ] (ع مص ) فهمانیدن و تفهیم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فهمانیدن و سخن فراز زبان کسی دادن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تعلیم و تربیت و آموختن و گرفتن سخن از کسی . (ناظم الاطباء). و با لفظ یافتن و کردن و گرفتن و دادن مستعمل . ...
-
تلقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talqin ۱. باوراندن اندیشه و طرزفکری خاص به دیگری.۲. القای شهادتین به کسی که در حال جان دادن است.۳. (تصوف) آموختن ذکر به مرید تا آن را تکرار کند.۴. تعلیم؛ آموختن.
-
تلقین
دیکشنری فارسی به عربی
اقتراح , املاء , تعاطف
-
واژههای مشابه
-
تلقین خوانی،تلقین میت
لهجه و گویش تهرانی
از مراسم خاکسپاری
-
تلقین کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. القا کردن ۲. آموختن، تعلیم دادن، تفهیم کردن
-
suggestion therapy
تلقیندرمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی رواندرمانی که در آن علائم رنجآور را با تلقین مستقیم و اطمینانبخشی برطرف میکنند
-
تلقین دادن
لغتنامه دهخدا
تلقین دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تلقین کردن . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). تعلیم دادن . تفهیم کردن : حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتادهمانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم . حافظ.رجوع به تلقین و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تلقین کردن
لغتنامه دهخدا
تلقین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعلیم کردن و پند دادن . (ناظم الاطباء). چیزی را در ذهن و فکر کسی حقیقت جلوه دادن . کسی را به چیزی معتقد کردن : بازیگر است این فلک گردان امروز کرد ملعبه تلقینم . ناصرخسرو.مر جان مرا روان مسکین دانی که چه کرد دوش ...
-
تلقین گفتن
لغتنامه دهخدا
تلقین گفتن . [ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) آنچه پس از دفن کردن مرده از مسائل دینی در سر گور او گویند. (ناظم الاطباء). تلقین کردن . رجوع به تلقین و ماده ٔ قبل شود.
-
تلقین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اغرس , اقترح , دس , لقن
-
خواب در اثر تلقین
دیکشنری فارسی به عربی
تنويم مغناطيسي