کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تلقف
/talaqqof/
معنی
۱. چیزی را بهسرعت ربودن.
۲. لقمه را بهسرعت فروبردن.
۳. چیزی را بهسرعت فراگرفتن و ازبر کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلقف
لغتنامه دهخدا
تلقف . [ ت َ ل َق ْ ق ُ ] (ع مص ) از زیر فروریخته شدن حوض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زود فروخوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فروخوردن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلعیدن طعام . (از ...
-
تلقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talaqqof ۱. چیزی را بهسرعت ربودن.۲. لقمه را بهسرعت فروبردن.۳. چیزی را بهسرعت فراگرفتن و ازبر کردن.
-
واژههای مشابه
-
تَلْقَفُ
فرهنگ واژگان قرآن
بلعيد (چون بعد از إذا آمده گذشته معنی شد)
-
واژههای همآوا
-
تلغف
لغتنامه دهخدا
تلغف . [ ت َ ل َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) آماده ٔ گرفتن سرکسی شدن شیر و اشتر. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتافتن در خوردن چیزی با دست بی خائیدن آن . (از اقرب الموارد).
-
تَلْقَفُ
فرهنگ واژگان قرآن
بلعيد (چون بعد از إذا آمده گذشته معنی شد)
-
جستوجو در متن
-
مأمول
لغتنامه دهخدا
مأمول . [ م َءْ ] (ع ص ) امیدداشته شده . (ناظم الاطباء) : مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال ... (تاریخ قم ص 3). || متوقع و امیدوار و آرزومند و منتظر. || (اِ) امید و انتظار. (ناظم الاطباء). || آرزو. آرمان : و باز این قسم دو نوعند، یکی نو...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) منصوربن القائم بن المهدی صاحب افریقیة. بروز مرگ پدر او با وی بیعت کردند و او بلیغ و فصیح بود و خطبه ها به ارتجال کردی و ابوجعفر احمدبن محمد المروروذی گوید: بروزی که ابویزید هزیمت یافت من در رکاب منصور بودم و او دو نیزه در دست د...
-
درگرفتن
لغتنامه دهخدا
درگرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن . مؤثر افتادن . کار کردن . کارگر افتادن . اثر کردن . کارگر شدن . (ناظم الاطباء). تأثیر کردن : گفت من رها نکنم تا جنازه ٔ او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود و هرچند مردمان بگفتند با آن دانشمند در...
-
عصا
لغتنامه دهخدا
عصا. [ ع َ ] (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ). عود. (اقرب الموارد). || چوب دستی ، مؤنث آید. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ). نوعی از چوبدستی متوسط در سطبری و باریکی که بعضی از آن سرکج بود، و در فارسی بزیادت یاء (عصای ) نیز اس...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق طوسی . از بزرگزادگان طوس . او در حدود 335 هَ . ق . یا کمی پیش از آن از جانب ابوعلی احمدبن محمدبن مظفربن محتاج چغانی سپهسالار خراسان حکمرانی طوس داشت و در همین سال آنگاه که ابوعلی بر پادشاه سامانی طغیان کرد، ا...