کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلف شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تلف و مرگ
فرهنگ گنجواژه
ضایعات
-
خسارت و تلف
فرهنگ گنجواژه
ضرر.
-
جستوجو در متن
-
perished
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین رفت، نابود کردن، هلاک شدن، مردن، تلف شدن
-
perishes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین می رود، نابود کردن، هلاک شدن، مردن، تلف شدن
-
perishing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین می رود، نابود کردن، هلاک شدن، مردن، تلف شدن
-
مت
دیکشنری عربی به فارسی
جفت طاس , مردن , هلا ک شدن , تلف شدن , نابود کردن
-
تباهى
واژهنامه آزاد
تَباهى:نیستى، نابودى، پوچى، تلف شدن
-
ضیاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zayā' ۱. ضایع شدن؛ تلف شدن؛ تباه شدن.۲. ضایعه.۳. مرگ؛ نابودی.
-
حرام شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلف شدن، ضایع شدن، نفله شدن ۲. از بین رفتن، نابود شدن ۳. منع شدن، ممنوع شدن ۴. غیرشرعی اعلامشدن، نامشروع دانستن ۵. ناممکن شدن
-
افروزندن
لغتنامه دهخدا
افروزندن . [ اَ زَ دَ ] (مص ) افروخته شدن . || سوخته شدن . || تلف شدن . صرف شدن . (ناظم الاطباء).
-
برهم شدن
لغتنامه دهخدا
برهم شدن . [ ب َ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پریشان شدن . || افزوده شدن . || تلف گشتن . (ناظم الاطباء).
-
بر باد رفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به بادفنا رفتن، پایمال شدن، تلف شدن، حیف و میلشدن، ضایع شدن، هدر رفتن ۲. خراب شدن، ویران شدن، منهدم شدن ≠ آباد شدن ۳. نابودشدن، نیست شدن، فنا شدن، معدوم شدن
-
سقط شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مردن، درگذشتن ۲. به درک واصل شدن ۳. نفله شدن، تلف شدن ۴. از کار افتادن، از حیز انتقاع ساقطشدن
-
باختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازدست دادن، تلف کردن، هدر دادن ≠ به دست آوردن ۲. شکستخوردن، مغلوب شدن ≠ پیروز شدن، بردن، برنده شدن ۳. ورزیدن ۴. بازی کردن ۵. سرگرم شدن، مشغول شدن
-
بر باد رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ تَ) (مص ل .) تلف شدن ، ضایع گشتن .