کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلعاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلعاب
لغتنامه دهخدا
تلعاب . [ ت َ ] (ع مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تلعاب
لغتنامه دهخدا
تلعاب . [ ت َ / ت ِ / ت ِ ل ِع ْ عا ] (ع ص ) مرد بسیاربازیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
واژههای همآوا
-
تلاعب
فرهنگ فارسی معین
(تَ عُ) [ ع . ] (مص ل .) بازی کردن .
-
تلاعب
لغتنامه دهخدا
تلاعب . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تلاعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talā'ob بازی کردن.
-
جستوجو در متن
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ع ِ ] (ع مص ) بازی کردن . (ترجمان القرآن )(تاج المصادر). لَعب . تلعاب . لِعب . (منتهی الارب ).
-
تلعیبة
لغتنامه دهخدا
تلعیبة. [ ت ِ ب َ ] (ع ص ) مرد بسیاربازیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تلعاب . تلعابة. (اقرب الموارد).
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ] (ع مص ) لِعب . لَعِب . تلعاب . بازی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). عبث . لهو. (منتهی الارب ) : بازیچه خانه ای است پر از کودک لهو است و لعب پایه ٔ دیوارش .ناصرخسرو.
-
تذکار
لغتنامه دهخدا
تذکار.[ ت َ ] (ع مص ) یاد کردن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نگه داشتن چیزی در ذهن . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد). || ذکر نمودن ، و بکسر خطاست ، چرا که سوای تبیان و تلقای ، هیچ مصدری بر وزن تفعال بکسر نیامده مگر اسم جنس و صفات ، ب...
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل ِ ] (ع مص ) بازی کردن . لَعْب . لَعِب . تلعاب . (منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لعب به کسر لام ، مصدر لعب به فتح عین است ، یعنی کرداری از او سر زد که از آن کردار مقصود و منظور درست و صحیحی حاصل نکرد. کما ذکر الراغب و در کشف گ...
-
بازی کردن
لغتنامه دهخدا
بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قمار کردن . (ناظم الاطباء). لَهو. (ترجمان القرآن ). تَلَهّی . (زوزنی ) : تا چه بازی کند نخست حریف . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388). ملک را دیدکه با وزیر ببازی شطرنج مشغول است گفت احسنت شما رابرای راستی نشانده اند بازی می...