کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلخ خو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلخ خو
لغتنامه دهخدا
تلخ خو. [ ت َ ] (ص مرکب ) درشت خو. (ناظم الاطباء). بدخو و پرغضب : مخور تنهاگرت خود آب جوی است که تنهاخور چو دریا تلخ خوی است .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
تلخ تلخ
لهجه و گویش تهرانی
خیلی تلخ
-
عرعر تلخ
لغتنامه دهخدا
عرعر تلخ . [ ع َ ع َ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ عرعرها به ارتفاع بیست تا بیست و پنج متر که پوست تنه اش مایل به خاکستری و چوبش سبک ومایل به سفید و کم مقاومت است . برگهایش متناوب و شامل سه تا ده زوج برگچه ٔ بی کرک و شفاف و گله...
-
کته تلخ
لغتنامه دهخدا
کته تلخ . [ ک َ ت َ / ت ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . جلگه ای و معتدل . سکنه آن 316 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و چغندر شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی آن کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیای...
-
گوشت تلخ
لغتنامه دهخدا
گوشت تلخ . [ ت َ ] (ص مرکب ) بداَدا. بدگوشت . (یادادشت مؤلف ). نچسب . بدعنق . بدخلق .
-
نی تلخ
لغتنامه دهخدا
نی تلخ . [ ن َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . در 40هزارگزی غرب حاجی آباد و 7هزارگزی شرق راه طارم به نیریز، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع و دارای 144 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات و شغل اه...
-
نی تلخ
لغتنامه دهخدا
نی تلخ . [ ن َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا در 98هزارگزی جنوب داراب ، در منطقه ٔ کوهستانی و معتدل هوایی واقع است و 357 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصول عمده اش بادام و گل سرخ و مویز و گردو و انجیر و شغل مردمش باغداری ...
-
زیتون تلخ
لغتنامه دهخدا
زیتون تلخ . [ زَ / زِ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ سماقیان که دسته ٔ جداگانه ای از این تیره به نام آزادرخت ها را به وجود می آورد. گلهایش بنفش و میوه اش سمی است . (فرهنگ فارسی معین ). نامی است که در مازندران به «زنزلخت » دهند....
-
هندوانه ٔ تلخ
لغتنامه دهخدا
هندوانه ٔ تلخ . [ هَِ دِ ن َ / ن ِ ی ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندوانه ٔ ابوجهل . حنظل . رجوع به دو مدخل شود.
-
گوشت تلخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] gušttalx بدخو؛ بدخلق.
-
Melia
زیتونتلخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای درختی از زیتونتلخیانِ خزاندار با گلهای کوچک معطر و برگهای بلند تقریباً به طول 50 سانتیمتر و دُمبرگی طویل که از جنوب شرقی آسیا تا استرالیا پراکنده هستند
-
bitter chocolate, unsweetened chocolate
شکلات تلخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← شکلات شیرینیپزی
-
bitter rot
پوسیدگی تلخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] پوسیدگی ناشی از قارچ در سیب و گلابی و به و انگور که نشانۀ آن تلخ شدن میوه است
-
آب تلخ
فرهنگ فارسی معین
(بِ تَ) (اِمر.) (کن .) 1 - شراب . 2 - (کن .) عرق .