کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اوقات تلخی، () کردن
لهجه و گویش تهرانی
بد اخلاقی
-
تلخی و خشونت
فرهنگ گنجواژه
بد رفتاری.
-
واژههای همآوا
-
طلخی
لغتنامه دهخدا
طلخی . [ طَ ] (حامص ) تلخی . مرارت : طلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر باهیون .رودکی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ).
-
جستوجو در متن
-
bitterness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلخی
-
ciliary veins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رگهای تلخی
-
کاسه فلوس
لهجه و گویش تهرانی
نهایت تلخی
-
شیرینی
واژگان مترادف و متضاد
حلاوت، شهد، عذوبت ≠ تلخی
-
مگسی،() شدن
لهجه و گویش تهرانی
عصبانیت، اوقات تلخی/عصبی شدن
-
مرارت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزار، تعب، رنج، سختی، کد، محنت، مشقت ۲. تلخی، تلخی ۳. زهره ۴. تلخ گشتن
-
مرارت
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِمص .) تلخی .
-
شدة الحزن
دیکشنری عربی به فارسی
تيزي , زنندگي , تلخي , ناگواري , حادي
-
poignancies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوزش، تلخی، حادی، تیزی، زنندگی
-
أُجَاجٌ
فرهنگ واژگان قرآن
آب شور متمايل به تلخي - آبی که شوریش زیاد باشد
-
بدخور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) badxor دارویی که بهواسطۀ تلخی و بدمزگی بهاکراه و سختی خورده شود.