کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلب
لغتنامه دهخدا
تلب . [ ت َ] (ع اِ) زیان و هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تباً له و تلباً؛ ای الزمه اﷲ هلاکاً و خساراً. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
تلب من
لغتنامه دهخدا
تلب من . [ ت ُ ل ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و یکصد تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای همآوا
-
طلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. جستجو ۲. التماس، خواست، تقاضا، خواستاری، خواهش، مطالبه ۳. جستن، خواستن، ۴. بستانکاری ≠ بده، بدهکاری، دین، قرض
-
طلب
فرهنگ واژههای سره
بستا نکاری، جستن، خواست
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طَ ل َ ] (ع اِ) در تداول عامه و تداول فارسی ، مالی که داین را بر عهده ٔ مدیون است . وام که داده باشند. مقابل بده و بدهی . وام . فام : گفت ترا میبرند بکشند من وجوه به تو دهم آن را که طلب دارم بده . (قصص ص 176). || (اِمص ) بازجست . اسم است مطال...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طَ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالب . و فی حدیث الهجرة: فاللّه لکما ان رد عنکما الطلب . جمع طالب است یا مصدر قائم مقام جمع یا به حذف مضاف ای اهل الطلب و کذا بعث الامیر الطلب . (منتهی الارب ) : ایشان مقدمه ٔ داوداند از بیم آنکه طلبی دُم ایشان نرود آن...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرخم ) در ترکیب به معنی طلبنده و طلب کننده آید.ترکیب ها:- آرزوطلب . آزادی طلب . آشوب طلب . جاه طلب . حقیقت طلب . ریاست طلب . شرطلب . شهرت طلب .صلح طلب . غوغاطلب . فرصت طلب . مشروطه طلب . مقام طلب . هرج ومرج طلب . هنگامه طلب . رج...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طِ ] (ع ص ، اِ) مرد خواهان زنان . || زن خواسته ٔ مرد و معشوق او. گویند: هو طلب النساء و هی طلبه . ج ، اَطلاب ، طِلبة. (منتهی الارب ).
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طُ ] (ع اِ) گروه طلب کنندگان . طُلب بالضم ؛ معرب تُلب بمعنی گروه مردم . (غیاث ) (آنندراج ). جماعتی و گروهی از مردمان را گویند که یک جا جمع شده و گرد آمده باشند. (برهان قاطع) : و چون خواهد که بجملگی حمله برد سواران را سوی راست و چپ دشمن درآرد ...
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طَلوب . (منتهی الارب ).
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طُل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالب . (منتهی الارب ).
-
طلب
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) خواستن . 2 - (اِمص .) خواست ، خواهش . 3 - در فارسی پولی که به عنوان قرض به کسی داده باشند.
-
طلب
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد خواهان زنان . 2 - زن خواستة مرد، معشوق ؛ ج . اطلاب ، طلبه .